FREEDOM
متن سخنرانی در کنفرانس بلژیک در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری در ایران
می گویند: درست است که این انتخابات آزاد نیست، اما در این مقطع و بلافاصله کلمه ی "حساس" و "تاریخی" را نیز بر آن می افزایند، و ادامه می دهند: شرکت یا عدم شرکت به سرنوشت ایران گره خورده و برای نجات ایران باید احمدی نژاد را به عقب راند تا کسی، و تاکیدشان بر موسوی است ، به صحنه بیاید . آنچه در نظر دارند سیاست خارجی به غایت فاجعه بار دولت احمدی نژاد است و منظورشان استفاده از فرصتی است که بقدرت رسیدن اوباما برای نزدیکی به غرب ایجاد کرده است. می گویم: آنچه مسکوت می گذارید این واقعیت مهم است که تصمیمات اصلی در مورد سیاست خارجی ایران نه در دفتر ریاست جمهوری که در بیت رهبری گرفته می شود. حتی اگر موسوی دمکرات ترین امکان موجود این نظام هم باشد، با دادن آدرس اشتباه نه تنها این سرزمین را از سقوط نمی رهانید بلکه با توهم سازی، در مهندسی این سقوط سهیم می شوید
>>>
SELECTION
نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام
در یک دمکراسی، نیروهای اجتماعی از آزادی برخوردارند تا تشکل ها و شخصیت های سیاسی نمایانگر خویش را شکل داده، گسترش داده و تقویت کنند. به همین دلیل نیز صحنه ی سیاسی تا حدی باز است که نیروهای جدید به صورت تشکیلاتی یا انفرادی وارد رقابت های انتخاباتی برای کسب اهرم های قدرت شوند. اما در نظام سیاسی ایران فضا به روی غیر خودی ها بسته است و نیروهای اجتماعی از فعالیت سیاسی آزاد محروم هستند؛ به همین دلیل نمی توانند نه تشکل های خود را داشته باشند و نه شخصیت های مطلوب خویش را به صحنه ی سیاسی بفرستند. به همین دلیل نیز صحنه ی سیاسی فقط در اختیار طبقه ی حاکم است. هر که را بخواهند می آورند، مطرح می کنند، به هر مقامی بخواهند می رسانند و در صورت عدم نیاز از صحنه حذف می کنند
>>>
STORY
Rudi fixed her glance at the rifle’s single barrel, then at its trigger
It was just another Sunday afternoon. Hot, quiet and weary. Father was sitting in a comfortable chair on the balcony in the sun, cleaning one of his many rifles. It was his only pleasure in life, taking out of his collection of empty antique rifles, one that pleased him the most, then spending many hours on the balcony caressing and shining it. Below the balcony and beside the vast green lawn, was standing the driver, dressed in his usual blue-dark uniform, shining father’s Mercedes. Rudi began looking at both men, as she relaxed in her tall tree house, snuggling her dolly in her arms
>>>
POETRY
آمدی
مثل خوابی که به دیدن آن ناگزیریم
رفتی و شعر جای تو را گرفت
دیگر به خواب نرفتیم
نمی آیی
>>>
Why are you people embarrassed for being IRANIAN ???
>>>