LIFE

روزها بلند بود و دیوارها کوتاه

توی یک ناحیه کوچک دور از همه جا با آن تابستان طولانی و نفس بُر

20-Apr-2010 (4 comments)
مدرسه که تعطیل میشد و تابستانِ زودرس نَفَس بهار را می گرفت دیگه ول بودیم توی «لین» (کوچه) تا اول مهر و باز شدن دوباره مدرسه. روزها بلند بود و گرما کافر و مسلمون نمی شناخت! پدر و مادرها نهار را که میخوردند دراز می کشیدند توی اتاق نیمه تاریک زیر پنکه سقفی. بادبزن حصیری هم کنار دستشان بود و تنگ پلاستیکی آب یخ بالای سرشان. میخوابیدند تا کمر روز بشکند و زهر گرما گرفته شود. سکوتِ در و دیوار، دین آدم را درمیآورد! >>>
Nazy Kaviani
20-Apr-2010 (11 comments)
Adventure in the suburbs.>>>
Fred
20-Apr-2010 (11 comments)
A whole new perspective on everything >>>

Clueless desires in DC.

Fred

Confused on Iran

Washington Post
recommended by Fred
20-Apr-2010
>>>