مرگ انسانیت


Share/Save/Bookmark

Souri
by Souri
17-Jun-2009
 

از همان روزی که فرزندان آدم

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

« آدمیت مرده بود »

گرچه آدم زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق خون دیوار چین راساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب...

گشت و گشت.

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

...

ای دریغا آدمیت بر نگشت.

قرن ما...

روزگار مرگ انسانیت است.

سینه دنیا ز خوبی ها تهی ست.

صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ، ابلهی ست

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل...

از نگاه ساکت یک کودک بیمار...

از فغان یک غناری در قفس...

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند.

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا...

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

در کویری سوت و کور...

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت برگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

فریدون مشیری

Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Souri

Thanks Farshad jon

by Souri on

I'm glad you liked it. I'd posted this early morning as I couldn't sleep after having seen all those videos.


farshadjon

Nice Piece, Souri Khanom!

by farshadjon on

Long time no talk!