روز دوشنبهی گذشته فرصتی دست داد تا به همراه استاد عزیزم رضا علامهزاده به تماشای نمایش تازهی پرویز صیاد یعنی ((هادی و صمد٬ ده سال بعد)) بنشینیم.
نا گفته پیداست که نمایش با همراهی هادیخرسندی طنزپرداز معروف ساخته شده و البته دیدن هم دارد.
>>>
Happy to see those pics :=) .
Archaeological discovery in Kermanshah
>>>
حتمآ داستان آن بابا را شنیدهاید که برای رسیدن به شهرت دست به هرکاری زد و چون نا موفق بود در آخر به سر چشمه رفت و دل سیری در آن کار خرابی کرد و نامی جاودان از خود باقی گذاشت! حکایت بعضی از احوالات ما نیز گویا همینگونه است٬ عرض میکنم چطور...
>>>
آقاي بوش چند ماه مانده به پايان دوره رياست جمهوري اش ايران را بد جوري بمب باران خواهد كردִ اولا چون دولت ايشون به پايان راهش داره نزديك مي شه و احتياجي به راي و نظر رسانه هاي عمومي ندارهִ به همين دليل بدون در نظر گرفتن هيچ گونه ملاحظه اي مي تواند اين كار را انجام بدهد
>>>
بسیاری از ما -چه پناهجو، چه پناهنده و چه مهاجر قانونی- که ایران را با هدف شروع یک زندگی بهتر در غرب ترک کردهایم در یک مرحله از این سفر دور و دراز، تن به انجام کارهایی دادهایم که ترجیح میدهیم با هموطنان خود مخصوصا آنهایی که در ایران هستند و از زندگی ما در اینجا میپرسند راجع به این تجربهها صحبت نکنیم.
>>>
گاه حوادثی هست که اگرچه ما نقشی در انجامشان نداشتهایم اما بار سنگین گناهشان را مجبوریم به دوش بکشیم. مانند میراث خونی که برخی پادشاهان گذشتهمان در لشگرکشیهایشان به اینور و آنور به جا گذاشتند و هنوز لکه ننگ خونریزیشان در کتابهای تاریخ خشک نشده است. یا آنچه امروز برخی سردمدارانمان میکنند و نام ایرانی را میآلایند. این هم یکی دیگر مانند همانها٬ کمی دم دستیتر اما تلخ تر و تلختر از همه...
>>>
فراتر از غربت
در وادی رنج, در سرزمين محنت
پشت اين ديوار ستبر
در گوشه زندان
>>>
This summer, I was thinking about AZADI word. When you look for it in Iranian literature and discussion you find a huge vacuum! So I’d like to propose you a new version of EI Iran. May be it could help to start a discussing letting us to define what is AZADI for Iranians!
>>>
پائولو کوئیلو٬ نویسندهی برزیلی٬ کسی است که تا کنون حدود نود میلیون نسخه از کتابهایش به فروش رفته است. رمان سال ۱۹۸۸ او٬ کیمیاگر٬ به ۶۳ زبان ترجمه شده و حدود ۴۰ میلیون نسخه فروش داشته است. او نقد و شناخته شده است برای زبان نوشتاری ساده و فلسفهی دوران تازهاش. طرفدارانش با شوق داستانهای رمزآمیزش را میخوانند و دنبال میکنند. آخرین کتابش٬ جادوگر پورتوبلو ٬ هم اکنون منتشر شده و در کتابفروشیها است
>>>
از اينرو نظرات اخير داريوش سجّادي مبني بر « عقلانيت و واقعگرائي در مواضع و مقالات » حسين درخشان را مي توان غنيمت شماري فرصتي دانست که هدف آن اعطاي صلاحيت تصنّعي و اعتبار به افشا گریهاي بچه گانه ء درخشان در بيرون ريختن ارتباطاتِ همکارانش همچون مهدي خلجي و ديگر همکاران نشريه روز با سازمانهاي غير دولتي است.
>>>
Remember those silly things we used to read on the back of trucks on the way to shomal to keep from boredom? Somebody just sent me a load of them
>>>
وقتی در تنهایی خودم در اندیشه گم سرکش روزگار به انسان فرو رفته بودم ، بازیچه شدن کور در باد را به یاد آوردم....!!
به کدامین سوی این طغیان ها می توانستم پاسخی روشن برای بقا و ماندن بیابم..!!
.... ومعلوم نبود که این سرکشی از آن کیست... و برای چیست!!
>>>
... خودتان بهتر می دانید که ایران بوی
نفت میده. یک جرقه کافیه که آتش بگیره ، برای جلوگیری از این پیش آمد، ما
محتاج به ملت احمق و مطیع و منقاد هستیم. اما تشکیل این احزاب و دسته هایی
که راه افتاده و دم از آزادی و منافع کارگر می زنند و زمزمه هایی که شنیده
میشه خطرناکه، خطر مرگ داره. نباید گذاشت که پشت مردم باد بخوره و یوغ
اسارت را از گردنشان بردارند و تکانی بخورند، باید دستگاه قدیم را تقویت
کرد...
>>>
یکی از سوال هایی که مدتها ذهنم را مشغول
کرده بود این بود که چگونه مغولها توانستند به ایران حمله کنند و این همه
جنایت کنند و ایرانیان هیچ کاری نتوانستند بکنند. چطور چنگیز خان توانست
به ایران با آن شکوه و قدرت غلبه پیدا کند. چه شده بود "ایرانیان در آن دو
صد سال که از قرن پنجم تا قرن هفتم هجری بوده بدینسان تغییر یافته
بودند؟!" جواب این سوال را در کتاب "حافظ چه می گوید" از "احمد کسروی"
پیدا کردم که چکیده آن را در اینجا می آورم.من انتقادهای زیادی به این
کتاب دارم که البته نمی خواهم اینجا به آنها بپردازم و قسمت زیر هم نقل
قولی است مربوط به تاریخ که بر دانش میافزاید.
>>>
ساعت سه و نیم با جی قرار گذاشته بودم در پاپ مترو نزدیک ایستگاه قطار لیورپول.پنج دقیقه دیر رسیدم چون یک ایستگاه قطار را اشتباهی سوار شده بودم .شب قرار بود برای مسافرت دو هفته ای به هلند و چند جای دیگر برود .دو ساعتی با هم گپ زدیم و طبق معمول پر از لذت و شادی برایم بود ، محور حرفها از شیما و مارینا ، از پروژه تواب سازی و نیروهای اپوزوسیون و از جزیره و ایرانی هایی که هنوز در دنیای آزاد در سال پنجاه و هفت مانده اند و دنیا را سیاه و سفید می بینند بود .
>>>
زندگي زيباستִ زندگي بي نظير است ִ زندگي سخت استִ زندگي ياوه استִ زندگي
يك موجود زيبا اندام استִ زندگي يك موجود زيبا صورت استִ زندگي اخلاقي
مرموز داردִ زندگي از همان ابتدا كه با چشماني گريان از رحم مادرخارج مي
شوي بهت مي گويد وفا ندارد, بهت مي گويد كه روزي تو را رها خواهد كرد ولي
نمي گويد چگونه, كي و كجاִ.
>>>
اگرکلمه «تواب» را با بهایی، مجاهد، کمونیست، ساواکی و یا هر چیز دیگری عوض کنیم باز با اعتراضی مشابه روبرو خواهیم شد، گیرم که از گوشه ای دیگر و به وسیله جمعی دیگر. یکی از ویژگی های ذهن بسته و مستبد همین است که در رفتار فکری خود بسیط است و وابسته به چند محرک مشخص و از پیش تعیین شده. ذهن استبدادی فردیت نمی شناسد. دیدش سنگی است و واکنشش سنگی. نه تعادل می فهمد و نه تکامل. مثل سنگ بسیط است و فقط یک چیز! فعال حقوق بشر بودن یعنی آدم از حق فردی که با او موافق نیست دفاع کند. و اگر نه سنگ ایده ئولوژی خود را به سینه زدن از کسی فعال مدنی و حقوق بشری نمی سازد!
>>>
اين مطلبي قديمي است فقط براي امتحان فارسي نويسي اينجا مي گذارمش
>>>
بگذار برایت تعریف کنم که همین چند شب قبل در خانه کوچک ما چه گذشت.
>>>
افتتاح عنقریب ورسیون جدید گازته الکتریک
>>>
سلام. این مطلب برای امتحان فارسی نویسی در ایرانیان دات کام عزیز و اینبار جدید نوشته شده.
هر چند این اولین باری است که من در ایرانیان مطلب می نویسم اما امیدوارم نظرات و انتقادات خوانندگان فهمیم اینجا کمکی باشد که بتوانم تمرین نوشتن را ادامه دهم.
>>>