iranian.com
0609057

Photo essay: Recent demonstrations in Tehran

Share/Save/Bookmark

 

تلنگر

با تو میگویم که دوستم داری

تلنگر


  

 دوست من مزدک

تصاویر تو یادی را در من زنده کرد

پس میگویمش با تو که

با تو میگویم که دوستم داری-

تا بگویم که دوستت دارم-

اما این هرگز از فرار نصیب چرا رهائی نیست - و این تشنه بودن در گوارای آرامش بی نصیب - سعی ایست که مدام پرده بر میدارد از زشت حاضر- پس بگویش به من که این راه که میرویم هموار نیست - و تقلا در تبسم زندگی هرگز تکرار نیست - حتی تظاهر در هجرت از یار خوشتر ازناهنجار نیست - پس بدان که مغمومم همراه در مرطوب شبنم مژگانت در شبی - تا ببینم که گفتن با تو از سم یاًس هرگز روا نیست-  ولی آرامم باش چون آرام را با تو میدانم - و بشنوش از من که این منم که گم کرده راهم-  واین منم که درد مندانه از بغض خود پرده بر میدارم - اما هنوز دستهایت را را به دیدهً التماس میدانم - پس بیا به من نیز راهی هموار ده - تا از پیش بدانمش با تو  آرزوی صبح  و سپیده - پس بیا آرام باشند آرمانهای نا گفته از مخروبی - و ترک کند حجم نا مفهوم بدبینی - و بدانم که آزاد میمانی از ترکیب زشت تقصیر- تا بگویم با تو رازی از سعی مقدس تجهیز - و باز ببینم تحصیلی از رستن سرخی بر رخت - و بشنوم تحریری از گفته های نازک تذکرت - تا ببینم این هنگامه را که تو نیز مرا آرامی - و تو نیز حتی نوع درک مرا خوب می بینی - پس بگویش بمن که آزاد باش - همچون که آزادی را به تمنای راحتش بر تو میخواهم - و نه در اضطراب نا معقول درکی - و نه در تلاش برای باز کردن بی راهی - پس بدان که من همانم که صبر را میشکنم در حنجره - و همانم که تراکم سخت را بر میدارم از روشنائی - گر چه گوشه ائی نزدیک از شک بر دیده داری-  یار من راستی را باز بیاموزش بمن - محبوب من با تو میگویم کلامی آشنا چون مرا بیشتر دوست میداری