این ابر سیاه با من بدنیا آمد
و چرخید هزاران بار با روند
دریغ از باران
عشقی نبود تا دلم پاسخ دهد
پاکی نبود تا زندگی ساده کند
دریغ از یاران
این مفت سواران همسفر نیمه رهند
کاروان ازهم گسیخته را ره نبرند
دریغ از ساربان
هر که غم گذشته خورد حال باخت
جوانی رفت آینده را که ساخت
دریغ از دلداران
آنچه خواندیم فراموش کردند
دروغ گفتند و هیاهو کردند
دریغ از سخندانان
صبورباش تا آخرین تصویر
عالم وعابد نمانند زنده با تزویر
دریغ از درستکاران
اورنگ
Oct 2010
Recently by Orang Gholikhani | Comments | Date |
---|---|---|
هم کوچه | 4 | Nov 25, 2012 |
نوازش پرستو | 2 | Nov 18, 2012 |
نیمکت | 3 | Nov 11, 2012 |