شاهی که مست چشم تو شد
تاج و تختش را فروخت و رانده شد
در این تجارت کی خرید و چی فروخت
خواب رخوت از خیال خام گسوخت
مستی و بیخبری شده پناه خلق منگ
شاهان آنند که مست چشمند اورنگ
*****
من نیم حافظ ولی مستم و خوش
ساقیا رفتی تو قرنها
بیا این غم بکش
ما همه واری این دنیا شدیم
غم نخوردیم شاید
ولی رسوا شدیم
حال اینجا جوابگوی غزل
کی آید تا بگیرد پای عدل
همه در عذاب فکر و غم قلب
دیگران در پی بی غمی و دفع رحم
ما در این دنیای دیگر بی حق حرف
ای که ما را آفریدی
چرا این همه صرف
اورنگ oct 2010
Recently by Orang Gholikhani | Comments | Date |
---|---|---|
هم کوچه | 4 | Nov 25, 2012 |
نوازش پرستو | 2 | Nov 18, 2012 |
نیمکت | 3 | Nov 11, 2012 |