Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

فرش : در زنجیری از سروده ها

Balatarin
Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
27-Jan-2011
 

 

مجموعه ی زیر افزون بر فرش ، واژه های قالی و قالیچه را نیز در بر می گیرد

ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش و ز آلات و از چارپای : فردوسی

بگسترد فرشی ، ز دیبای چین
که گفتی مگر آسمان شد زمین : فردوسی

در منزل غم فکنده مفرش ماییم / وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم/دست خوش روزگار ناخوش ماییم
رودکی

فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد
دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد
دیباچه ی گلستان : سعدی

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشیار کرد
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت
احمال منتی که فلک زیر بار کرد
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد
وز قطره دانه‌ای درر شاهوار کرد
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد : سعدی

گر آزاده ای بر زمین خسب و بس
مشو بهر قالی زمین بوس کس : سعدی

پار از ره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار : فرخی سیستانی

چو یزدان بگسترد فرش جلالت
تو اندر جهان فرش نیکی بگستر : ناصرخسرو

تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر : مسعودسعد سلمان

بر سر آن بتان حورسرشت
فرش و تختی چو فرش و تخت بهشت : نظامی

فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند : نظامی

ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی
گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی
چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی
عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی : شهریار

من با این اوضاع سازشی ندارم
یاد قالیچه ی حضرت سلیمان افتادم
اگر این قالیچه را داشتم ، روی آن می نشستم و در یک چشم به هم زدن
خودم را به آسمان پر ستاره ی خودمان می رساندم
این جا ستاره زیاد نیست  ، من باید برگردم
زندگی من بدون ستاره و بوی اقاقیا چیزی کم دارد
سهراب سپهری

از میان جمع یاران من چه تک افتاده ام
قطره ی اشکم که از چشم فلک افتاده ام
هرجا باشم مهر وطن باهامه
عشق وطن همیشه تو صدامه
قالیچه ی حضرت سلیمان ، منو ببر به آسمان ایران
از اون بالا نگاش کنم ، محبوبمو صداش کنم
طفلی دلو شادش کنم ، از قفس آزادش کنم
بابک راد منش

قطعه ی زیبا ی زیر از شاعره ی انگلیسی زبان "خانم کارد ول" است که ایشان آنرا احتمالا بر اساس افسانه ی قالیچه ی حضرت سلیمان سرود ه اند

Come with me and take my hand, upon this carpet ride
Ascending to the skies above and on the breezes glide
Peace is what we need to find, no cities filled with noise
Laughter is the sound we’ll hear of happy girls and boys
Through candy cotton clouds we fly until we spy the land
To listen to the ocean while toes wriggle in the sand
To touch down in a meadow green, upon a mountain slope
And run bare foot through grasses tall, fills the heart with hope
To float upon a river wide, fast flowing to the sea
Birds flying high above us, so beautiful and free
This carpet’s not a magic one, it’s there for all to use
It’s called your imagination, once tried, it cures the blues : Sue Cardwell


وطنم زنده بمونی وطنم/ وطنم تنها نمونی وطنم
کی میگه میشه فراموشت کرد؟/ با غم و غصه هم آغوشت کرد
تا که خون در رگ ما جاریست/ نام ایران به خدا باقیست
حرف ما بر لب ما صوت جمیع / وطنم یار تو مولای علی
وطنم تاج بزرگون خراسونت هست
قالی کرمونو کاشی صفاهونت هست
بوی گل توی نارنجستون شیرازت هست
تو دل ها خاطره ی رستم دستونت هست
وطنم نام تو باقی می مونه/ مثل کارون تو جاری می مونه
حسین سرفراز

زبانحال قالی کاشان :کاشان، نه، اهل گوشه ای از آن حوالی ام
یعنی که هم جنوبی ام و هم شمالی ام
در تار و پود خاطره های ام نشسته است
گرد و غبار کودکی و خردسالی ام
من مادری نداشتم اما شنیده ام
فرزند دست های زنان اهالی ام
کارم همین که نقش ترا صبح تا غروب
می بافم عاشقانه به " دار" خیالی ام
جای غذا به دست تو، پا خورده ام عزیز
پس طعم درد عشق شده خوب حالی ام
بر من لگد بزن که من آدم نه می شوم
تا با صدای پا ندهی گوشمالی ام
موها، نه ریشه ها، به تن ام راست می شود
چون می کند هوای تو، حالی به حالی ام
اصلا به من نیامده عاشق شوم، به خند
امشب به سرنوشت من و خوش خیالی ام
روزی به روی "دار" به دنیا چو آمدی
عمری به گوش خویش بخوانی، که قالی ام ...
لاله ایرانی

کاش می شد ، روزگارا ن ، شاد بود / یا که انسان ، همچنان آزاد بود
یا ستمگر ، سنگر قا نون نداشت / وين جها ن ،کا نون عدل و د اد بود
کا ش می شد ، طعم سر خ عشق را/از لبا ن گر م معشو قی چشید
یا د ر آ غوش صبا ، با یک نسیم/سوی  گل ها ی شقا یق ، پر کشید
کا ش می شد زور قی سرگشته را / ازتلا طم های توفا ن در رها ند
با سلا مت تا کرا نه ، ره گشود/ وند ر آ نجا ، فرش شا دی گسترا ند
کا ش می شد ، نعره ی حلا ج را / کو کشید جا نا نه پای چو ب د ا ر
با ز پس می داد آ خر ، آ سما ن / آ ن ا ما نت ، ما ند ه د وش روزگا ر
کا ش می شد ، ا ین کهن فر خ د یا ر/ا یمن و آ سود ه ا ز بید ا د بود
وين جها ن ، کا نون عدل و داد بود/کا ش می شد روزگا را ن ، شا د بود
دکتر منوچهر سعادت نوری

برگرفته از مجموعه سروده های زنجیرها
[1]

xxx

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by M. Saadat NouryCommentsDate
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سروده‌ها
11
Dec 01, 2012
ای دوست : در زنجیر اشاره‏
1
Dec 01, 2012
آفریدگار
7
Nov 04, 2012
more from M. Saadat Noury

Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/main/blog/m-saadat-noury/chains


Source URL (retrieved on 12/07/2012 - 08:08): //legacy.iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-89

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |