کلیدهای بزرگ، کلیدهای کوچیک، کلیدهای نو و براق، کلیدهای کهنه و رنگ و رو رفته. کلید ماشین، کلید خونه، کلید کابینت سر کار، کلید خونه همسایه که به ماهی هاشون موقعی که مسافرت هستن غذا بدی. کلید خونه عاشقت که هر وقت بخواهی بری، کلید بندازی، در را واز کنی و هیچ به این فکر نباشی که حالاصبح زوده یا دیروقت شبه. کلیدها یی که به کلیدهات اضافه میشن. کلید صندوقی که رازهای تو را نگه میداره، کلیدهایی که از کلیدهات کم میشن. وقتی که عاشقت دیگر عاشقت نیست. ا
زمانی هست که تمام کلیدها را از دست میدی، چون تصمیم گرفتی که از همه چیز دل بکنی و بری به یک جای دور. بدون هیچ کلیدی وارد مکان جدید میشی و کم کم کلیدها به تو بر می گردند. کلیدهای بزرگ، کلیدهای کوچیک، و فکر می کنی که جا افتادی چون دو مرتبه یک دسته کلید داری.ا
زمانی هست که تمام کلیدها را از دست میدی، چون موندن برات غیر ممکن شده. راه میفتی و هر دفعه که یادت میفته هیچ کلیدی نداری غمگین و خوشحال میشی.زمانی هست که از به دست آوردن یک کلید جدید خوشحال میشی: ماشین جدید، کار جدید، خونه جدید، عاشق جدید و زمانی هست که از دست دادن یک کلید برات هم غم میاره و هم سبکبالی.ا
بچه که بودی هیچ کلیدی نداشتی و همیشه با دسته کلید بزرگترها بازی می کردی، حالا کلیدها معنی دیگری پیدا کردن و با تو هستند و بهشون هیچ فکر نمی کنی. موقع مریضی سخت، وقتی که به بیمارستان میبرنت، کلیدها تو از دست میدی و به جاش یک دستبند که اسمت روشه بهت میدن و موقعی که میای بیرون از اینکه کلیدهات بهت برگشتن خوشحال میشی. و تا زنده هستی یک کلیدی همراهت هست.ا
زندگی ما و کلیدها به هم قفل شدن. زندگی ما با کلیدها تعریف میشه.
Recently by Shahriar | Comments | Date |
---|---|---|
Master and Margarita | - | Feb 20, 2012 |
چرخ چرخ عباسی | 1 | Feb 16, 2012 |
It Always Happens to Someone else! | 1 | Jan 13, 2010 |