منتشر شد! مجموعه داستان "حرفه من خواب دیدن است [1]" را میتوانید از amazon.com [2] خریداری کنید.
لطفا جایزه را بدهید به رابین هود
---------------------------
دوستان اینطور بگویم که عشق به اینجا نیاورید. اگر آوردید هم از بقچه در نیاورید تا سریک فرصت مناسب. به هیچ کاری نمی آید. انگار بخواهید هزاری سبز با عکس امام (ره) را بدهید و ماست بگیرید. البته اینجا خرده بانک هایی هستند که عشق را برایتان خرد می کنند. آنوقت می توانید به راحتی با آن ماست تهیه کنید.
عقده هایشان، خلاء هایشان، دلتنگی ها، دلپری ها و دلخوریهایشان و تنهایی های عمیق شان که به سیاه چاله های فضایی می ماند را با بغل بغل عشق شما پر می کنند. به ازا شما می توانید به راحتی ماست میوه ای تهیه نمایید.
بله اینجا خرده بانک های فراوانی هست که تعداد شعبه هایش از شعبه های بٌنک آو امٍریکا بیشتر است و به راحتی سر تمام راه هایتان قرار می گیرد. اغلب یه شکل مردان بزرگی ظاهر می شوند که وجدانشان راحت است، خیلی راحت و مثل رابین هود در کمین از راه رسیده ای از راه نرسیده ای در راه مانده ای جا مانده ای وامانده ای هستند که کمکش کنند تا بتواند ماست تهیه کند. در این خرده بانک های کوچک به عشقی که واگذار می کنید بهره ای تعلق می گیرد که تا ابد سایه اش بر سرتان خواهد ماند. منتی که همواره باید سپاس گذار باشید.
شاش
-------
ای وای، باز این پیرزنِ لق لقو تو صف ایستاده. این بار سوم است آمده دست به آب. لا اقل سه بار است که من دیده ام. اصلاً از اول اشتباه کردیم اینجا ایستادیم. فکرش را که می کنم می بینم خواب توی اتوبوس شب راه چه کوفتی باشد که شاش هم به آن اضافه شود. آن هم شاشی که از شب تا صبح نگه داشته باشی. باید همان اول راه می ایستادیم. مسجد می ایستادیم بهتر بود. البته به قول لیدر در مملکت اسلامی که ملت باهوش و با ایمانی دارد، حتماً صف توالت و وضو خانۀ مسجد طولانی تر از هر جای دیگر است. یا مثلاً دم همان مجتمع تفریحی ورزشی می ایستادیم که به لیدر نشان دادم و گفت "نه اینجا خوب نیست". چرا خوب نیست؟ جیش کردن شاید ورزش به حساب نیاید ولی تفریح که هست. همۀ دوستان هم جنبۀ تفریحی آن را به قدر کفایت تایید کردند. ولی لیدر قبول نکرد. آخرش هم کنار این کمپ مسافرین ایستادیم که مسافرین محترم ساعت پنج صبح برای یک مثقال نماز شکسته پکسته خواب نازنین را به چشم خودشان حرام کرده اند. و این پیرزن بیچاره مفلوک را بگو که با چشم نیمه باز مثل خواب گرد ها هی تا نیمه راه چادر می رود و دوباره برمی گردد. بی چاره به جز خواب زدگی دچار گوز ناغافل هم شده و هی فریضه مقدس وضو را تجدید می کند. و می دانم که با خودش فکر می کند این همه مشقت که کشیده سزاوار است همه گناهانش یک جا پاک شود و بهشت برین سزاوار اوست و همچنین جهنم سزاوار من که بعد از شاش در این توالت کثیف طهارت نگرفتم. این را از نگاه غضب آلود اش فهمیدم وقتی که داشت می پرسید "حاج خانم آب قطع شده؟"
Recently by Fatemeh Zarei | Comments | Date |
---|---|---|
فردا قرار است شما بمیرید | - | Aug 20, 2012 |
Goodbaye Party | - | Aug 10, 2012 |
جیگر جون | - | Aug 03, 2012 |
Links:
[1] //www.amazon.com/exec/obidos/ASIN/1780830289/iraniancom-20A/
[2] //www.amazon.com/exec/obidos/ASIN/1780830289/iraniancom-20A/