خبر را شنبه شب به وقت امریکا شنیدم. تازه از سرکار آمده بودم که همسرم با هزار ترس و دلهره بالاخره مرا از واقعه خبر دار کرد. خبر را در سایت بی بی سی خوانده بود . باور کردنش راحت نبود اما واقعیت داشت . نه تنها بی بی سی که دیگر سایتهای فارسی زبان هم در باره ی احمد بورقانی و مرگ ناباورانه اش نوشته بودند. حالم خیلی گرفته شد. واقعا حیف شد که جامعه ی مطبوعاتی و رسانه ای ایران اینقدر زود چنین آدمی را از دست داد. حضورش ، چه درآن دروه ی کوتاه در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و چه در بیرون از حوزه ی قدرت ، برای روزنامه نگاران همواره مایه دلگرمی بود.
این را نه به عنوان تعارف می گویم و نه قصد مدیحه و مرثیه سرایی دارم. من واقعا بر این باورم که معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در عمر سی ساله ی خود، کمتر شاهد حضور کسانی چون احمد بورقانی بوده است. او نه فقط به دنبال ارشاد مطبوعات نبود بلکه خود را موظف می دانست که چون سدی در برابر موجهای سیاسی بایستد تا مبادا اثرات ویرانگرشان،نهال های تازه سبز شده در باغ مطبوعات را ریشه کن کند.
متاسفانه ساختار قدرت در ایران به گونه ای است که اجرای دستورات و برنامه ها ی حکومتی ، معمولا نیازمند موجهایی است که معمولا از لایه های بالایی هرم قدرت سرچشمه می گیرند و باید با کمک رسانه ها با سرعت هرچه بیشتر در لایه های پایینی جامعه جاری شوند.
ساختار سازمانهای رسانه ای در ایران و رابطه ی نزدیک آنها با کانونهای قدرت به گونه ای طراحی می شود تا صرفا کارکردی در حد تشدید کننده ی امواج و انتقال دهنده ی آنها به لایه های مختلف جامعه داشته باشند. در این میان اگر تحریریه ها ـ که مغز متفکر سازمانهای رسانه ای اند ـ بخواهند به جای انتقال موج ،به مقاومت در برابر آن بپردازند ، نتیجه همان خواهد شد که تا به حال دیده ایم، تغییرات پی در پی در تحریریه ها و یا تعطیلی روزنامه ها و نشریات به هزار دلیل یا بهانه ی قانونی.
اما احمد بورقانی که خود با موج اصلاحات ،به معاونت مطبوعاتی ارشاد رسیده بود، تعریف دیگری ازنقش قدرت در جامعه از یکسو و کارکرد مطبوعات از سوی دیگر داشت . پافشاری بورقانی بر درستی دیدگاهش در باره ی مطبوعات هرچند "بهار" دیگری برای اهل قلم به ارمغان آورد اما "تنهایی" ، او را در برابر موجهای پی در پی ای که از سوی کانونهای قدرت ایجاد می شد، شکننده کرد و نهایتا با سخنانی فراموش نشدنی از این سمت استعفا داد و رفت. البته رفتن بورقانی ، "خزان" دیگری را برای مطبوعات ایران به دنبال آورد که هنوز هم ادامه دارد.
دکتر عطاالله مهاجرانی ،وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی که بورقانی معاون او در امور مطبوعاتی بود ، دراین باره نوشته است: " اصلا از عمر مديريت او کمتر از دوماه گذشته بود، که علاي استعلا فرمان داد تا بورقاني دچار جرّ شود و کنار رود. در آن مقطع توانستم بورقاني را نگهدارم تا... گفتم احمد، جاده آزادي، مثل جاده چالوس است. هزار پيچ دارد، ما هم بلور آزادي را بر سر گرفته ايم تا به مقصد برسانيم. احمد! با شتاب نه تنها به مقصد نمي رسيم بلکه اين جام بلور مي شکند. نامه حيدري روزنامه نگار با سابقه را نشانش دادم؛ نوشته بود من نگران اين آزادي و شکفتگي با اين شتاب هستم. اين بهار سرماي سختي را در پي خواهد داشت..."(1)
نکته ی مورد اشاره ی دکتر مهاجرانی، از همان روزهای قبل از استعفای آقای بورقانی، بین روزنامه نگاران به یک بحث جدی تبدیل شد که هنوز هم ادامه دارد. برخی ، تمامی فشار ها و بحرانهای ایجاد شده علیه جنبش اصلاحات را نتیجه ی تکثر و تندروی های مطبوعات می داننستند و هنوز هم بر این باورند. آنها بورقانی و سیاستهایش در معاونت مطبوعاتی ارشاد را عامل اصلی محدودیتها و فشارهای ایجاد شده برای روزنامه نگاران می خواندند و می خوانند. برخی دیگر نیز به ضرورت گسترش ازادی های مدنی و مطبوعاتی به عنوان بخش محوری جنبش اصلاح طلبی تاکید داشتند و دارند و عدم ایستادگی و مقاومت کسانی همچون دکتر مهاجرانی در برابر فشارها را عامل تبدیل بهار مطبوعات به خزان و زمستان اهل قلم می خواندند و می خواتند.
شاید هم مشکل اصلی در نگرش صاحبان قدرت به رسانه هاست. این همان نکته ای است که در سال 77 آقای خاتمی در اولین دیدار خود به عنوان رئیس جمهوری با مدیران و سردبیران مطبوعات بیان کرد:" به علت یک بیماری تاریخی ، برخی معتقدند که مطبوعات یا وابسته به دولت و حکومتند و یا وابسته به بیگانه . اگر روزنامه ای از انقلاب و ارزشها و موازین دفاع کرد می گویند وابسته به دولت است و اگر از دولتش انتقاد کند می گویند وابسته به بیگانه است".(2)
اما بورقانی به چند صدایی معتقد بود وآنرا لازمه ی توسعه ی سیاسی می دانست که برای امنیت دولت ها حیاتی است. احمد بورقانی درهمان جلسه گفته بود که:" ما معتقدیم که توسعه ی مطبوعات به لحاظ کیفی و کمی یک ضرورت است و در دنیای پرشتاب امروز، توسعه امری اجتناب ناپذیر است و به ضرورت امنیت و بقای دولت ها تبدیل شده است. البته توسعه ی متوازن و پایدار ، چرا که توسعه ی نا متوازن محکوم به شکست است". (3)
تعریف بورقانی از مطبوعات ، یک نهاد غیر دولتی و یک ضرورت حتمی برای اسقرار جامعه ی مدنی بود.او معتقد بود که مطبوعات نمی توانند و نباید پر کننده ی جای خالی احزاب باشند:"نباید فراموش کرد که رشد و توسعه ی مطبوعات از نتایج توسعه ی سیاسی است و توسعه ی سیاسی است که به شکل گیری مطبوعات قانونمند کمک می کند. این باور غلط است که مطبوعات به تنهایی می توانند توسعه ی سیاسی بیافرینند و بار احزاب را به دوش بکشند. ..وقتی مطبوعات کار احزاب سیاسی را انجام می دهند ، کمتر به منافع بلند مدت خود و جامعه می اندیشندو این واقعیت تلخی است که عمر متوسط فعالیت حزبی و احزاب در جامعه ی ما کوتاه بوده است. حال اگر روزنامه و روزنامه نگاری بخواهد جانشین احزاب شود، به ناچار افق زمانی کوتاهی را نزد خود تصویر می کند ... شاید همین امر موجب مب شود که نیروی انسانی زبده به علت برتری هزینه بر فایده از این حوزه بگریزد و حتی آموزش دیدگان حوزه ی مطبوعات ترجیح می دهند در عرصه های دیگر فعالیت کنند و این نیز از دشواری های کار در مطبوعات امروز است".(4)
بورقانی از لحاظ شخصیتی هم با بقیه فرق داشت. هیچوقت گرفتار رفتارهای جاری در دستگاههای دولتی نشد. به راستی خود را خادم مردم می دانست . در جلسه ی تودیعش به روشنی و در قالب داستان آن ژولیده، نشان داد که چقدر با دیگران در نگرش به مقوله ی "حق" و "نشر" تفاوت دارد. او، نشر عقیده را "حق" فرد می دانست نه "امتیاز"ی که دولت به برخی می دهد و از برخی دریغ می دارد. ای کاش حافظه ام یاری می کرد تا آن نثر شعر گونه را که بورقانی در آن مراسم خواند، به یاد می آوردم: " آن را که در این جهان به جانی ارزد ، در این سرای به نانی ..." حتما آنها که آن روز در معاونت مطبوعاتی در چهار راه مهناز حضور داشتند آن جملات را فراموش نخواهند کرد.
آقای ابطحی در سایت خود نوشته است "وقتی بعد از دوم خرداد آقای مهاجرانی وزیر ارشاد شد معاونت مطبوعاتی که مهمترین جای سیاسی آن وزارتخانه بود، کاندیداهای فراوانی داشت. مهاجرانی احمد را انتخاب کرد. همه هم ساکت شدند و هم راضی".(5)
اما انگار این "مهمترین جای سیاسی" ،باید به یک "سیاسی کار حرفه ای " سپرده می شد ، نه بورقانی ای که شخصیت بزرگوار و والامنش او فرسنگها با این حرفها فاصله داشت. آقای مهاجرانی او را از تبار حقیقت می داند و بی پرده در باره ی او نوشته است که:
" سیاست ، هیچ نسبتی با حقیقت ندارد. اگر مقام و موقعیتی پائین دست داشتی ، در معرض انواع و اقسام تعریض ها قرار می گیری تا دریابی که :
اگر هم روز را گوید شب است این
بباید گفت اینک ماه و پروین!(6)
آنچه ما آن دوران و بعد از آن از احمد بورقانی دیدیم ، پایداری و ایستادن بر سر اصول و "نه" گفتن به قدرت و سیاست و سیاسی کاری هایی بود که خیلی ها آن را توصیه می کردند. او به راستی آزاده بود و آزاده زیست و حق است که به روز واقعه ، تابوت او را ز سرو کنیم.
فرید ادیب هاشمی
یکشنبه سوم فوریه 2008
چهاردهم بهمن 1386
زیرنویس ها:
روزنامه اعتماد ملی15 بهمن 1386 .
رسانه،فصلنامه ی مطالعاتی و تحقیقاتی وسایل ارتباط جمعی، سال تهم، شماره 3 پائیز 1377،ص 108.
همان ،ص110.
همان.
وب نوشت ، وبسایت شخصی محمد علی ابطحی ، 14 بهمن: 1386//www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146309262
روزنامه اعتماد ملی15 بهمن 1386 .