اتفاقی که می افتد اینست که کرم ابریشم در درون پیله پس از مدتی از هم می پاشد (Disintegrate) و ماهیت خود را از دست می دهد و به مایعی تبدیل می شود که از سلولهای زنده تشکیل شده است. اما بناگاه اتفاق عجیبی رخ می دهد. نوع جدیدی از سلول در میان دریائی از سلولهای قبلی ظاهر می شود. نه اینکه سلول های جدید از تغییر شکل سلولهای قدیمی پا به عرصه وجود گذاشته باشند بلکه بطور ناگهانی و به دلائل نامشخصی سلولهای زنده درون مایع که بقایای کرم متلاشی شده هستند خود را با سلول های جدیدی روبرو می بینند که با آنان تفاوت دارند و از جنس آنان نیستند. آنها از کجا آمده اند؟ کسی نمی داند.
سلولهای جدید تعدادشان اندک است اما دورنمای آینده ای محتوم اند. سلولهای ایمنی سیستم قدیمی به تصور اینکه با دشمن خارجی (ویروس) روبرو شده اند شروع به حمله به سلولهای جدید می کنند و آنان را از میان برمی دارند. موج سلولهای قدیمی بدلیل تعداد زیادشان قدرت بیشتری می گیرد و دشمن را تنها به این دلیل که از جنس خودشان نیست به هلاکت می رسانند. اما بدلائل نامعلومی سلولهائی که "تصویر آینده" اند دوباره و دوباره ظاهر می شوند تا آنکه ظهور سلولهای جدید آنقدر زیاد می شود که سلولهای ایمنی مایع، دیگر از عهده آنان برنمی آیند. در حالیکه فرکانس نوسان سلولهای جدید عینا همانند یکدیگر است بناگاه اتفاق عجیب دیگری رخ می دهد. آنها یکدیگر را می یابند و بدور هم جمع می شوند و تشکیل خوشه ای را می دهند. یک خوشه اینجا و خوشه ای دیگر آنجا، اینک دیگر استحکام پذیرفته و سلولهای نظام کهنه کرم ابریشم از مقابله با آنان خسته و بی رمق می شوند.
هم چنانکه سلولهای تصویر آینده بطور هماهنگ در درون خوشه ها با یکدیگر نوسان می کنند این بار نوبت خوشه هاست که یکدیگر را بیابند. با گرد هم آمدن خوشه ها و اتحاد آنان با یکدیگر نوار بلندی از سلولهای زنده شکل می گیرد و باز در نقطه ای اتفاق خارق العاده دیگری بوقوع می پیوندد. نوار بلندی که از تعداد بیشماری سلول تشکیل شده در می یابد که "چیزی" است، چیزی است متفاوت با کرم ابریشم و بدین ترتیب است که حیات موجودی جدید را فریاد می کشد. در حالیکه سلولها بطور لاینقطع با یکدیگر اطلاعات تبادل می کنند بناگاه گویا دستی نامرئی آنان را سازمان می دهد و برنامه ریزی می کند. سلول ها به گروه های مختلف تقسیم می شوند و هر گروه وظیفه ای متفاوت پیدا می کند و برای ایفای نقش خود عازم مرحله پایانی کار می شود.
بخشی از آنها بال، بخشی دیگر شاخک و گروهی سیستم هاضمه را تشکیل می دهند تا آنکه بالاخره با مرگ کامل کرم ابریشم پروانه از قفس کهنه به بیرون می جهد و پرواز خود را بسوی آسمان آغاز می کند.
تشابه این تحول با تحولات اجتماعی که بشر در طول تاریخ خود تجربه کرده حیرت انگیز است. به دلائلی که هنوز بر ما روشن نیست در هر مقطعی از زندگی بشر و در هر جامعه ای بناگاه انسانهائی ظاهر می شوند که نظم موجود را به زیر سئوال برده و با دعوت دیگران به درهم شکستن سنت ها و قواعد نظم کهنه آنانرا به برپائی نظمی نوین دعوت می کنند. با ظهور این انسانها که من آنانرا "انسانهای مصور آینده" (به کسر واو) یا بطور اختصار" ِاما" می نامم نظام کهنه که آنان را متفاوت می یابد به مقابله برمی خیزد. سیستم ایمنی و دستگاه سرکوب نظام کهنه، موج اول "ِاما"ها را از میان بر می دارد با این تصور که برای همیشه نظم موجود را از خطر عناصری غریبه و غیرخودی نجات داده است. ولی " ِاما" ها هر بار پر شمارتر از گذشته ظاهر می شوند تا جائی که بالاخره نظام کهنه و از هم پاشیده تسلیم حقیقت می شود، می میرد و جامعه ای نوین پا به عرصه وجود می گذارد.
"اما"ها آورندگان ایده های جدیدند که با ایده های سنتی و کهن در تقابل قرار می گیرند. اینان تنها به شخصیت های بی مانندی چون مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ محدود نمی شوند بلکه هزاران انسان گمنام در طول تاریخ از زن و مرد در جوامع کوچک و بزرگ نقش " ِاما"ها را بخود گرفته و جامعه خود را از نظم کهن قبلی به نظمی جدید رهنمون شده اند. روند تکامل جوامع هر چند که از نشیب و فراز و نیز عقب گرد و سکون های مقطعی همواره در رنج بوده است اما مقایسه زندگی امروز با حتی یکصد سال پیش خبر از تحولات شگرفی می دهد که ما را به گفته دکتر لوترکینگ که "منحنی تاریخ بالاخره به سمت عدالت خم خواهد شد"، مطمئن می سازد. آزادی زنان و سیاهان و گرفتن حق رای و مشارکت مردم در روند سیاسی جامعه چه در کشورهای دموکراتیک و چه نیمه دموکراتیک، یکصد سال پیش خواسته ای ایده آلیستی و اتوپیائی و ایده ای دست نیافتنی تلقی می شد.
با ظهور انسان هائی که در معیار های تنگ زمانه خود جای نمی گیرند ابتدا نسیم و رفته رفته طوفان تغییرات اجتماعی وزیدن می گیرد. ویکتور هوگو به زیبائی هر چه تمامتر غیرقابل اجتناب بودن تحولات اجتماعی را اینگونه توضیح می دهد: "هیچ سپاهی از عهده آرمانی که زمان ظهورش فرا رسیده باشد برنخواهد آمد."
"اما"ها الزاما قهرمان نیستند آنان تنها پیام آوران آرمان های جدیدی هستند که با ظهور خود طرحی نو را به انسان های دیگر نوید می دهند. وقتی زمان موعود فرا برسد انسان های با افکار مشابه همچون خوشه های اولیه حیات پروانه گرد هم خواهند آمد و بالاخره با شکافتن پیله تنگ وضع موجود پرواز بسوی آینده را محقق خواهند نمود، بدون آنکه از دست سیستم ایمنی نظم کهن کار چندانی برآید.
Recently by Shahir ShahidSaless | Comments | Date |
---|---|---|
US Election Winner May Face a Dangerous Iran | 11 | Oct 21, 2012 |
Out of Control | 1 | Oct 08, 2012 |
Betting all-in | 8 | Sep 27, 2012 |