ماه فروردین است:
پگه جوشش خاک
موسم رستن برگ
وخودآرایی دشت،
و تمنای ز خود بگسستن
در دل جاری رود.
دی خبردار شدم
پدرم بگذشته است
پیش پای نوروز
بر سر شانه ماه اسفند.
پدرم وقتی مرد
باد قورخود باری
بر سمنگان لغزید.
واپسین برف زمستانی هم
بر خراسان بارید.
پدرم باران بود
همره چرخش دریا چرخید؛
با سخاوت بارید.
و چو در پهنه گسترده خاک
،چهره اش پنهان شد
چشمه ها جوشیدند
شاخه ها گل دادند؛
سبزه ها رقصیدند؛
لاله ها خندیدند.
پدرم ناصر خسرو می خواند.
بیش و کم داعیه سبک خراسانی داشت.
رهرو حکمت انسا نی ماند.
مزه نان قلم را نچشید.
همچو گندمزاران
دیم و آبی روئید.
سفره مور و ملخ را نان داد.
تا نهالی ننشاند،
میوه ای هم نچشید.
دانه ای تا نفشاند،
خرمنی هم ندرود.
"آب را گل ننمود."
شاخه ای هم نشکست.
حرمت باد سحرگاهان داشت.
پدرم نامرده است.
او در امواج درونمایه من دم زده است.
او شتابان جاریست:
پا به پای جوبار
در تن سبز علف؛
در دل سرخ انار،
در سراشیبی کوه،
و بلندای حیات،
و رگ آبادی.
ماه فروردین است.
باد نوروزی خاست.
بوی تبعیدآورد؛
یادی از کشته بی حا صل من؛
و دل آزردگی از غربت غرب.
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |