حبس دختر هجده ساله، الیزابت فریتزل توسط پدرش در، به اصطلاح، مهد تمدن آنچنان جهان را به فکر فرو برده است که هنوز چندین روز که از افشا شدن این واقعه دردناک میگذرد، رسانه های گروهی همجنان در صدد کسب اطلاع بیشتر در مورد علل این حادثه میباشند. به تازگی عکسهایی به دست مطبوعات رسیده است که حکایت از عمق فاجعه دارند و یوزف فریتزل را در تایلند در حال خوشگذرانی و فارغ از هر گونه نگرانی برای قربانیان زیرزمینیش نشان میدهند. آنطور که رسانه ها به اطلاع میرسانند،
یوزف فریتزل هفته ها دختر و فرزندانی را که ثمره رابطه ناشروع با دخترش بوده اند را رها کرده است تا به عیش و نوش بیشتردر تا تایلند بپردازد. حتی زمانی که یکی از همراهانش، فریتزل را مشغول خرید لباس خوابی میبند که اندازه همسرش نمیتوانسته بوده باشد، با توضیح اینکه رابطه ای نامشروع دارد که نمیخواهد همسرش از آن با خبر شود ماجرا را فیصله میدهد بدون آنکه آن دیگری در صدد جستجوی بیشتر درباره اصل قضیه برآید – غافل از آنکه بهانه یوزف فریتزل در درجه اول چنان قابل قبول هم نمی نموده است.
گفته میشود که یکی از فوائد زندگی در مغرب زمین همین است که شهروندانش، به نسبت ما شرفی ها، کاری به کار هم ندارند، ولی این پرسش پیش می آید: تا چه حد باید به امور دیگری بی تفاوت باشیم؟ چطور یک نفر از اهالی شهر آمشتتن اطریش به این مرد مشکوک نشده بود؟ آن هم در مدت قریب یک ربع قرن و در حالیکه گزارش میشود که در طبقات فوقانی مستأجرانی زندگی میکرده اند که متوجه بازدید عجیب و پی درپی یوزف فزیتزل به زیرزمین ممنوعه شده بودند بدون آنکه پی دلیل برآیند. حتی یکی از این مستأجرین که به مدت 12 سال ساکن ساختمان بوده است مکالمه ای را به یاد دارد که فرینزل از منزلش به عنوان خانه ای یاد میکند که روزی در تاریخ ثبت خواهد شد ! ولی افسوس که هیج یک از این نشانه ها شک از اطرافیان را بطور جدی برنمی انگیزد.
این حادثه تداعی گر محبوس شدن ناتاشا کمپوش در همین سرزمین اطریش نیز میباشد که بعد از هشت سال از ربوده شدنش در سن ده سالگی توانست، بالاخره، در سال 2006 از دست رباینده اش بگریزد. ناباشا هم بمانند الیزابت در زیرزمینی تاریک زندانی شده بود.
اما این زیرزمین تیره و تار که به اعتقاد زوانشناس سویسی سی. جی. یونگ (1961-1875 )، سمبول ناشناخته های روان بشری است، اکنون، باری دیگر، دو چندان با رعب و وحشت عجین میگردد. علت چینن حبسهای زیزمینی نیزهمیشه مسايل جنسی نبوده است. چنانکه اگر به قرن نوزده برگردیم، اینبار در آلمان، با یکی ازهمجنان مرموزترین محبوس شدن ها در فضایی تیره و تار به مانند زیرزمین برمیخوریم : حبس مردی بسیار کوتاه قد و کم جثه به نام کسپار هوازر.
کاسپار زمانی که حدود شانزده سال داشت با نامه ای خطاب به کاپیتان فن وسنیگ در خیابانهای نورنبرگ دیده میشود. در آن نامه نوشته شده بود که کاسپار هرگز از خانه بیرون نیامده است و تمایل دارد که شوالیه شود. از نحوه سخن گفتن کاسپار معلوم میشود که به زبان تسلط کافی ندارد و سعی بر آن میشود که به او تعلیم و تربیت لازم داده شود اما علی رغم پیشرفتش و شرع ماجرا مبنی بر آنکه او در فضاِِیی بسته و تاریک ،بدور از اجتماع بزرگ شده است، زندگیش تا بدین روز با رمز و رموز آمیخته است. [i]
فیلسوف قرن بیستم فرانسه، گستن بشولر (1962-1884) درباره فضای منزل میگوید که منزل آنجایی است که حساب احتمالات را به بیرون پرتاب میکند و حس استقرار میبخشد. (بطوریکه) بدون آن، آدمی موجودی متلاشی است.[ii] پس چطور است که ناگهان خانه الیزابت فریتزل نه تنها به پناهگاه نمیماند بلکه عکس آن عمل میکند؟ او در عنفوان جوانی، در شرایطی که میتوانست به رشد و تعالی خود بپردازد – کماینکه گفته میشود علی رغم شرائط اسفناک زندگیش، فرزندانی خوشرفتار تربیت کرده است –آلت دست هوسهای مردی میشود که گرچه پدر اوست، اما بیش از آنکه حس پدری داشته باشد، به فکر شهوترانی با دختر نوجوانش است و منزل را، که عموماً یگانه مکان صلح و صفا محسوب میشود، گسترش میدهد تا فضایی بیشتر برای جرم و فساد داشته باشد.
در فیلم "قوانین خانه سایدر" محصول سال 1999، یکی از شخصیتهای داستان، آقای رز به دخترش رز رز—ظاهراً این اسم سمبول مصومیت دختر جوان است -- تچاوز میکند و دخترش که خود را باردار مییابد در صدد سقط جنین برمی آید. نکته جالب آن است که دخترش علی رغم آنکه با کارد به جان پدر می افتد، در آستانه مرگ پدر، با ترحم او روبرو میشود، چرا که آقای رز خواستار مسکوت نگه داشتن علت واقعی جراحات و مرگ ناشی از آن میشود و از اطرافیان میخواهد که علت مرگ را خودکشی علام کنند. حتی در این فیلم که برگرفته از رمان جان اروینگ میباشد، پدری که مرکب تجاوز به دخترش میشود، آخر کار سرشار از ندامت از این دنیا میرود.
براستی که گاهی خود زندگی از هزاران رمان غیرواقعی تر مینماید!
باز به سی.چی یونگ باز گردیم و نطرش درباره فضاهای داخل یک ساختمان. وی میگوید: باید ساختمانی را شرح دهیم که طبقه فوقانی آن در قرن نوزده ساخته شده است؛ طبقه همکفش در قرن شانزده و نگاهی دقیق تر به مصالح نشان میدهد که برج مسکونیی بوده است که از قرن یازده بازسازی شده است. در زیرزمین پایه و اساس دیوارهای رومی را میبینیم و در قسمت تحتانی زیرزمین، یک غار پر شده، که در پایینش ابزار سنگی و بقایای فسیلهای حیوانی دیده میشوند. ساختار ذهن آدمی به این ساختمان میماند.[iii]
حال این پرسش به ذهن خطور میکند که در ذهن آدمی چه میگذرد که او را قادر به ارتکاب جنایاتی از قبیل حادثه اسفناک اخیر در اطریش میکند؟ همجنین پرسش پیش می آید که چرا در اطریش؟ گویا اگر چنین حادثه ای در مشرق زمین رخ داده بود عادی مینمود، اما حال که در بطن اروپا اتفاق افتاده است غریب است! و اینها تنها نمونه ای از هزاران هزار پرسش است که این روزها، در پی برملا شدن جنایت اخیر آمشتتن، بسیاری از ما را درگیرخود کرده است.
[i] نوشته سنگ قبر کاسپر هوازر حاکی از این حس معمای همیشگی در مورد زندگی و اصل و نصبش میباشد:
Hic iacet Casparus Hauser, aenigma sui temporis, ignota nativitas, occulta mors MDCCCXXXIII:
اینجا مقبره کاسچار هوازر، معمای زمانه خویش میباشد، همانطوری که تولدش نا معلوم بود، مرگش هم معما میباشد – سال 1833.
[ii] The Poetics of Space, Trans. Maria Jolas, Boston: Beacon Press: 6-7.
[iii] Contributions to Analytical Psychology, Trans. H.G. and Cary F. Baynes. New York: Harcourt, Brace, 1928: 118-9.
Recently by Pouneh Saeedi | Comments | Date |
---|---|---|
On the Closure of the Canadian Embassy in Iran: | - | Sep 08, 2012 |
Paradoxes Within and Without | 1 | Jun 22, 2009 |
Close encounter with Akbar-e Ganji | 4 | Jan 19, 2008 |