هلا ای رند روشن بین گیتی سوز عالم تاب دردی نوش؛
دم گرمت ز پشت قرنهای پر غبار فاصله
خوش آیدم در گوش؛
و گرمایی دهد جانم درون زمهریری خلوت و بیرنگ
و همدم میشود با من
چو یک آتش که خوش خوش آردم در جوش.
و گاهی بینمش دستی
که از اسرار جوشان درون من
به آرامی به یکسو می زند سر پوش
و بنماید جهان نا شناس خفته در بعد مسافتهای دور و تار
آنسانم
که گویی آردم بنهفتۀ گنگی ز ناهوشی من در هوش.
وبینم من
سراپایت نگاهی گشته گم
در طره و سبزینۀ لبهاش و در گیسوش.
خدا را؛ راستی را؛
تو درون رقعۀ پیمان چه خواندی کاینچنن مدهوش
زنی پیمانه های رأی روشن نوشی اندر نوش؟
درون من به حا لات تو اندر شعلۀ رشکی همی سوزد
و دل فریاد می دارد:
دهیدم جرعه ای ای راد مردان
یا کنید این شعله را خاموش.
اکتبر 2004
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |