سالها پیش در ایران کتابی منتشر شد به نام "دیوان بلخ". این کتاب مجموعه ای بود از داستانهای وقایع مربوط به یک دیوان قضائی که بر اساس احکام شرع اسلام در یکی از شهرهای ایران پیش از مشروطیت به نام بلخ که در افغانستان فعلی است بر قرار بود. البته نمونه های آن دیوان در سراسر ایران بسیار بودند ولی آنچه دیوان بلخ را متمایز کرده بود شهرت آن در فساد بی پروا و بیش از حد بود که همه زیر نام شرع و احکام شرعی انجام میشد. مچموعه کوچک داستانهائی از دیوان بلخ به کوشش مرحوم فضل الله صبحی مهتدی قصه گوی رادیو ایران گردآوری و منتشر شد که تیراژ چندانی نداشت و مورد توجه قشر کتاب خوان و روشنفکر آن روزگار قرار نگرفت. پیش از آنکه اشاره ئی به محتویات آن قصه های جالب کرده باشم لازم است به این نکته در اینجا اشاره کنم که درخواست برای برقراری عدالت خانه بجای دیوان شرع از اساسی ترین و در واقع ستون اصلی حرکت مردم ایران در قیام مشروطه بود که بعدا وسعت یافت و به محدودیت دیکتاتوری از راه ایجاد مجلس قانونگزاری به عنوان مکملی برای عدالت خانه و نظارت مردم بر حکومت انجامید.
آنچه امروز به نام حکومت شرع و قضاوتهای شرعی در ایران میبینیم همه یادآور همان حکایتهای دیوان بلخ است. از جمله حکایتهای دیوان بلخ اینست که شخصی از آهنگری به دیوان شکایتی میبرد و حاکم شرع که روابط خاصی با آهنگر داشته عذر او را که ادعا میکند شخص دیگری مقصر است می پذیرد و آن دیگری را به دیوان میخواند. کار به همین منوال ادامه پیدا میکند و هر کدام از افرادی که به دیوان احضار میشوند به گونه ئی خود را نجات میدهند و دیگری را مقصر معرفی میکنند. در این میان یکی از همین افراد گناه کار را به گردن مسگری در شوشتر می اندازد که به وعده خود عمل نکرده و باعث همه این مشکلات شده. مسگر بیچاره که از همه جا بی خبر بوده و آگاهی از چگونگی کار دیوان بلخ نداشته در توجیه کار خود در میماند و قاضی حکم به قصاص او میدهد تا داد بر قرار شود. این در واقع اساس همان ضرب المثلی است که میگوید: گنه کرد در بلخ آهنگری به ششتر زدند گردن مسگری. در حکایت دیگری شخصی به دیوان شکایت میبرد چون زن باردار او در اثر بی احتیاطی مردی که در حال دویدن با او بر حورد کرده دچار سقط جنین شده. مرد دونده که در حال فرار از شاکیان دیگر به مشکلاط دیگری نیز دچار شده بود و همه شاکیان با جدیت او را دنبال میکردند در حال فرار و بدون اینکه بداند برای پنهان شدن وارد خانه قاضی دیوان میشود و نا خواسته او را در حال کاری غیر اخلاقی و غیر شرعی میبیند.
قاضی که از دیدن او جا خورده و دستپاچه شده بود بدون اینکه چیزی از او بپرسد به او قول میدهد که برای کمک هر کاری را برایش انجام میدهد. در جریان دادخواهی قاضی احکام عجیب و غریبی صادر میکند و شاکیان یک به یک نا امید تر از دیوان خارج میشوند. از جمله حکم قاضی برای مردی که زنش دچار سقط جنین شده بود این بود که آن مرد باید مجرم را به خانه خود ببرد و تا زمانی که آن مجرم بتواند دوباره زن را باردار کند از او پذیرائی کند. در میان شاکیان شخصی بود که خری داشت و آن مرد فراری دم خرش را در حال فرار کنده بود. وقتی قاضی بعد از صدور حکم برای دیگر شاکیان رو به او کرد و پرسید که آیا او هم شکایتی دارد صاحب خر پاسخ داد نخیر قربان خر ما از کره گی دم نداشت امروزه اینهم ضرب المثلی شده در میان مردم ما.
آنچه در این روزگار در کشور ما روی میدهد چیزی جز همان حکایتهای دیوان بلخ نیست. حدود ده سال پیش در جریان اعتراضات دانشجوئی در تهران لات و لوتهائی که به نام دفاع از اعتقادات مذهبیشان به خوابگاههای دانشجوئی ریخته بودند مرتکب جرائم زیادی از جمله قتل نفس شدند ولی در عدالت دیوان بلخ مآبانه نتیجه داد خواهی ها جز محکومیت مضروبین و نیز شخص مقتول چیزی نبود. امروز دو باره شاهد تکرار همان داستانها در قضیه افشا گریهای آقای پالیزدار و همچنین در مورد جریان قصد تجاوز از سوی یک مسئول دانشگاه همدان به یک دانشجوی دختر در آن دانشگاه هستیم. وقتی آقای پالیزدار که در تشکیلات جمهوری اسلامی دارای مقامی بوده و با دسترسی به اسناد و مدارکی مطالبی را در باره بعضی از بالا ترین مسئولان در سیستم حکومتی بیان میکند بجای اینکه از او بخواهند اسناد خود را ارائه دهد او را روانه زندان میکنند تا دیگر بیش از این چیزی نگوید. از سوی دیگر دادستان همدان با کمال بی شرمی اعلان میکند که "افشای گناه از خود گناه بد تر است" و حکم به دستگیری دختر دانشجوئی میدهد که دیگران را از نیت پلید آن مسئول حزب اللهی دانشگاه همدان در باره خود آگاه کرده بود.
مشخصه دیوان بلخ در همه این رفتارها به خوبی آشکار است. در حالیکه دادستان باید از حقوق مردم در مقابل متجاوزین دفاع کند خودش به طور آشکار میگوید که بهتر است مردم در مقابل متجاوز سکوت کنند و گر نه گناه آنها به خاطر افشای گناه از گناه متجاوز سنگین تر است؟! کجای دنیا به این میگویند عدالت که شخصی که باید از حقوق مردم در مقابل متجاورین دفاع کند آنها را به سکوت در برابر متجاوز ترغیب میکند؟! چرا باید در باره نیات پلید یک متجاوز سکوت کرد؟ آنچه مسلم است مسئولین دستگاههای دولتی در جمهوری اسلامی هر نوع شکایتی را که بر علیه آنها از طرف مردمی که به نوعی به آنها مرتبط نیستند و بویژه در صورتی که موضوع به حیثیت آنهاو دستگاهشان بر بخورد به مسائل امنیت کشور ربط میدهند تا بتوانند با این بهانه آنرا سرکوب کنند. عنوان کردن چنین مطلبی از طرف یک دادستان فقط میتواند به قصد سرکوب و ایجاد وحشت در میان مردم بجان آمده باشد نه چیز دیگر.
ابعاد فساد اخلاقی و مالی در میان رهبران جمهوری اسلامی و پیروان قد و نیم قد آنها در سطوح گوناگون دیگر از این حرفها گذشته و توسل به چنین روشهای دیوان بلخ مآبانه دردی را از دردهای بیشمار این جمهوری فاسد و ضد مردمی کم نمیکند. دیگر نمیشود مردم را با تهدید و قلدری وادار به سکوت کرد. هر حرکتی که مافیای حکومتی بر علیه مردم انجام دهد نتیجه آن به سود مردم و به زیان دست اندرکاران این دستگاه فاسد و ضد مردمی است. دیگر حتی سخنان مخالفت آمیز همکاران قدیمی جمهوری اسلامی مانند آیت الله منتظری هم گوش شنوائی در میان مردم پیدا نمیکند. بعضی افراد هنوز دم از "رفرم" در جمهوری اسلامی میزند و امیدوارند که راهی برای خروج از بن بستی که در حال حاضر رژیم را دچار مشکلات جدی کرده است بیابند. این افراد مهمترین مشکل جمهوری اسلامی را که زیر بنای آن یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی است ندیده میگیرند.
مشکل دیگر جمهوری اسلامی ایادی آن سیستم حکومتی هستند در لایه های گوناگون که هیچگونه احترام و ارزشی برای قوانین خودشان قائل نیستند و هر گاه میل داشته باشند آنها را زیر پا میگذارند. در حالیکه مردم عادی و آنهائیکه به عناصر حکومتی وابستگی ندارند به خاطر کوچکترین تخلفات به بد ترین و غیر عادلانه ترین مجازاتها محکوم میشوند ایادی وابسته به حکومتیان مرتکب بد ترین جرائم و فساد میشوند بدون اینکه به کسی پاسخگو باشند.
آنچه آقای پالیزدار که خود تا دیروز از حکومتیان بوده در باره فساد گسترده در میان بالا ترین مقامات جمهوری اسلامی که عمدتا از روحانیون هستند گفته است چیزی نیست که تا کنون از چشم مردم پنهان مانده باشد اما آنچه اهمیت کار او را بیشتر کرده اینست که او این مطا لب را به عنوان یکی از اعضائ گروه تحقیق مجلس اسلامی و با استناد به مدارکی که در مسیر کار تحقیقی خود از میان اسناد دولتی بدست آورده بیان نموده.
عکس العمل رژیم نسبت به ادعاهای آقای پالیزدار بدون شک قابل پیش بینی بود و همچنین این موضوع نیز بسادگی قابل پیش بینی است که در مراحل بعدی این سناریو آقای پالیزدار به دریافت پول از آمریکا و جاسوسی برای آمریکا همراه با چند تن دیگر به اعترافات تلویزیونی بپردازد.بی شک عمق بی شرمی و وقاحت رهبران جمهوری اسلامی جای هیچگونه تعجبی از این بابت برای ایرانیان باقی نگذاشته ولی باید دید که آیا آنها باز هم موفق خواهند شد که با این ترفندها به حکومت ستمگرانه خود بر مردم بی پناه ایران به همینگونه ادامه دهند یا نه. آیا آنهائیکه مانند آقای پالیزدار هنوز در حال همکاری با رژیم سراپا فساد هستند به خود میایند و به فکر آینده خود و فرزندانشان میافتند؟ آیا آنها به خاطر میاورند که وقتی ملایان دیگر نیازی به سعید امامی نداشتند با او و خانواده اش چه کردند؟ آیا میخواهند بنشینند و یکبار دیگر شاهد نمایش سر تا پا مسخره اعترافات تلوزیونی و سر کشیدن جام واجبی به وسیله یکی دیگر از همرزمانشان باشند؟