راست بالای سبزوارانی ای رفیق
استاده بر جوکنارانی، ای رفیق.
تهمتنی و ریشه ات به ژرفنای
نوشیده آب کوهسارانی، ای رفیق.
چون در هوا تکانی خورد سرت
بشارت آور روز بارانی، ای رفیق.
بر پیکرت نشسته زخم طوفان و ای عجب
سر زنده تمام زمستانی، ای رفیق.
خسبند به سایه ات شبانان به نیمروز
گسترده بر پارث و کردانی، ای رفیق.
بدیدمت به بغداد و بلخ و به خانقین
هم دیدمت که به کوه گیلانی، ای رفیق.
بغداد بنگریست در پاره پیکرت
جاوید قصه های خراسانی، ای رفیق.
گاهی ز شیراز و مصرت خبر رسد
گاهی به دیلم و بصره و تهرانی، ای رفیق.
گاهی به ترک و تازی و تاتی سخن کنی
گاهی سخنسرای ترکمانانی، ای رفیق.
گاهی به کارگاه و معدن بجویمت
هم گه به دبستان و زندانی، ای رفیق.
گاهی به رنگ زرد و سپیدی شناسمت
گاهی به سلک سیاهانی، ای رفیق.
در هر زمین و خاک شکلی دگر کنی
در چین به رنگ چین، در پارس ایرانی، ای رفیق.
در هر کهی که سری افتدت ز تن
جاوید کوهباد قهستانی، ای رفیق.
در شهر خانه ات به کوی هتخشان نموده اند
در ده به عقاب آشیانی، ای رفیق.
گاهی بجویمت به چرا گاه گوسپند
همراه دائم هی هی چوپانی، ای رفیق.
همراه نیل نامت رود به یم
گاهی به جیحون و به جیهانی، ای رفیق.
گاهی به رقص گرفته ای خنجر یموت
گاهی سوار اسب گکلانی، ای رفیق.
در هر کجا روی؛ به هر سو که بگروی
تو مشعل بلند دلیرانی، ای رفیق.
باری، به هر کجا روی آنجا سرای توست
در سینه تپنده هرانسانی، ای رفیق.
عدو گمان برد ترا سبک می توان خرید
حاشا، تو سنگر ستبر ایمانی، ای رفیق.
هر جا روی با تمامت هستی مانده ای بلند
در رزم غیور و نا پشیمانی، ای رفیق.
با این همه رهرو یک مرام و مسلکی
بند بگسل تمام اسیرانی، ای رفیق.
راست بالا: درخت سرو
بیست و سوم جولای
2004
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |