منم رستم پهلوان
از زمینی گسترده در خاوران
تیروخنجر اثری نداردم بر روان
ولی زخم زبان میخراشد م قلب
منم رستم پهلوان
میروم در غروب این خورشید خوابان
میکنم دل از این سرزمین خوبان
تا ببوسم روی مهتابی ماه
منم رستم پهلوان
مینویسم نامه ای با گرد ستارگان
بدنبال نوری که نمیبینند دیگران
گم میشوم در قسمت تاریک ماه
منم رستم پهلوان
درد من غصه ای نیست برای دیگران
شکافی در قلب من حادثه ای بیروان
این جهان دگر جای پهلوانان نباد
منم رستم پهلوان
ترکم کرده خواب دیاران
این دوست سبکبار یاغیان
نمانده داروئی جزخستگی و بیداری
منم رستم پهلوان
چه میخواهد دلت از روزگاران
ازشیر سیمرغ تا اشک پریان
از عشق بی پروا تا سایه ارواح
منم رستم پهلوان
دلتنگ از دوری راست مردان
دوباره سوار رخش میروم شکار دیوان
برای آخرین نبرد بی مقصد
که شاعران و پهلوانان میروند با باران
میمانند در زمین رندان و نادانان
اورنگ dec 2008
Recently by Orang Gholikhani | Comments | Date |
---|---|---|
هم کوچه | 4 | Nov 25, 2012 |
نوازش پرستو | 2 | Nov 18, 2012 |
نیمکت | 3 | Nov 11, 2012 |