چه گم كس ميتواند باشد
تا بدنبال معنی خويش سرگردان؟
چگونه پوچی ها رديف شده اند و به ترتيب چيده شده اند
برای روش زندگی.
زماني كه كسي فريادی از روح شكنجه شده اش مي كشد
شناسايي شده و بترتيبي در رديفی چيده ميشود
چه گم مي توانم باشم
وقتی كه دورترين روياهای من
از اين كوچه تنگ نمی گذرد و در چهارراهاي شلوغ
مي ايستد
در جايی كه مردم را معنی ميكنند.
چه گم ميتوانم باشم
زمانی كه بالاترين ايمان در كتابهايی كه تار عنكبوت سرتاسرشان را جلد گرفته
معنی ميشوند.
كتابهايی كه رديف شده اند
چيده شده اند
ميليونها نسخه
كه هر فصل آنها جوابی برای درون گم گشته كسی دارد
جوابي برای فرياد روح!
در چهارراهای مه گرفته دور.
من تنها سقفی ميخواهم به بلندی فريادم
آه كه چه گم ميتوانم باشم
در دام جامعه متمدن
با ماسه هاي متحرك
كه من در آن فرو ميروم
و عكسی از شاخه درختی جای شاخه
برای نجات نشان ميدهد!
*****
روزگاري درختی بود
كه از درون فريادي كشيد
اين است آواز گمي
جايی كه زيبايی قاب می شود
در مربع ديوار
و معنی می شود
و شماره ميگيرد
و بترتيبی در جايی قرار ميگيرد
*****
چه جالب است وقتي ميبينی مردی كه آسمان بی نهايت سقفش است
و در چهارراها سر در گم است
خانه اش را ميشناسد...
Recently by Abarmard | Comments | Date |
---|---|---|
خواست | - | Oct 23, 2012 |
پیوند ساقه ها | 5 | Jul 26, 2012 |
رويای پرواز | 14 | Jan 24, 2012 |