Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

شعرهايی که ديگر بوی گيلاس نمی‌دهند

شعرهايی که ديگر بوی گيلاس نمی‌دهند
by Habib Shokati
30-Sep-2007
 

عکس‌اش را که کناراش می‌گذاری
از خجالت آب می‌شود
انگار که خاک مرده ریخته باشند
سکوت به هزار زبان داد می‌زند
*
باید اتفاق غریبی افتاده باشد
مردم همیشه درست قضاوت می‌کنند
این‌ را دوست عاشق‌ام
هم میگوید
و شاملو نیز آن را زمان می‌خواند
*
در یک دست کاغذ ؤ
یک دست قلم
هردو بی‌کار نشسته‌ایم
و نفر سوم
باید پی‌ی کارش برود
شاعری کار پر درآمدی نیست
منهای یک عدد و چند صفر بی مصرف
حاصل کار فرهنگی‌ی شماست
*
انسان عجیبی‌ست
این کتاب را می‌گویم
یک جلد ساده و چندین صفحه قصه‌های نگفته
طوری نگاه‌اش می‌کنی
که دل‌اش ضعف می‌رود
از نگارش که گذشت
خاطر‌اتی از او
جا مانده بود
که هنوز نگارش نشده بود
اسم‌اش را اما هنوز
تغییر نداده‌اند
تا فراموش نشود
*
معنای آخرین بیت شعرش
جایی گم شده بود
انگار که از نردبان سقوط کرده باشد
خواب‌های ندیده‌اش
شکسته می‌زد
*
اتفاق مهمی رخ داده
شاعر هنوز با درخت رابطه دارد
اما شعرهای‌اش دیگر
بوی گیلاس نمی‌دهند‌
۱۰ سپتامبر ٫۲۰۰۷ روزویل کالیفرنیا

Balatarin
Share/Save/Bookmark


Source URL (retrieved on 12/06/2012 - 12:44): //legacy.iranian.com/main/2007-85

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |