فیلسوف اجتماعی و متألّه رادیکال آلمانی ارنست بلوخ که از بنیان گذاران الهیات آزادی است نقل میکند که روزی بدیدن جامعه شناس شهیر گئورگ سیمل رفته و او را مضطرب در میان گردابی از کتب و مقالاتش می یابد. در پاسخ به علت این تشویش ، گئورگ سیمل میگوید که دائرةالمعارفی از او خواسته است که نگرش فلسفی ودید جامعه شناختی خود را در چند صفحه تلخیص کند.
آنانکه با کارهای سیمل آشنا هستند میدانند که خلاصه کردن و بیان اسّ واساس سیمل که گستره کتب و مقالاتش موضوعاتی مانند فلسفه پول، روانشناسی اجتماعی، ساختار های اجتماعی و پویائی گروه های کوچک را در بر میگیرد چقدر محال بنظر میرسد. جالب اینجاست که این کار برای خود سیمل کمتر از ما دغدغه آفرین نبوده است. درسی که بلوخ از این ملاقات گرفت این بود که همیشه طوری کار کند که بتواند نتایج کارش را براحتی در صفحه ای یا پاراگرافی یا احتمالاً جمله ای خلاصه کند.
ارنست بلوخ تاملات فلسفی و الهی و جامعه شناسانه اش مفصلی داشت که تنها یک نمونه آن کتابی بود که در هزارو چهارصد صفحه نگاشت و میخواست آنرا بنام "رویاهای جهانی بهتر" منتشر کند (بعد ها این کتاب بنام "اصل امید" در سال 1995 در سه جلد در ترجمه انگلیسی منتشر شد.) ولی بلوخ میتوانست همه فلسفه خود را را در یک کلمه بیان کند. میدانید آن کلمه چه بود؟ "امید!" بلوخ با تکیه به مشرب هگلی خود دیالکتیک تحول جهان و تبدیل امکانات بلقوه به امور واقع را در جهت تکامل جهان و جامعه انسانی میدانست.
در دید بلوخ سیل خروشان جهان هستی و جامعه انسانی بسوی تکامل میشتابد و امید همانا تجلی ذهنی این حرکت جهانشمول بسوی رشد و بالندگی است. او امید را در آن واحد نشانه و عین شراکت انسان در فرایند تکامل جهانی معنی میکرد و پیکانهای امید را که نوید بخش حرکت بسوی تکامل اند در همه جا حتی در سنتها ی بظاهر مرتجع و نمادهای ابتذال جامعه مصرفی از قبیل مد، تبلیغات تجاری و فیلمهای هالیوود میدید. از نظر او حتی در میان لایه های ایدئولوژیهای حاکم رگه هائی از امید به یوتوپیا نیز یافته میشود که طلایه دار نجات از وضع موجود اند. ما نیز مانند بلوخ باید امید را در جایگاه والای خود برسمیت بشناسیم.
برخی حرکتهای آزادیخواهانه صد سال اخیر ایران را به دویدن در خواب تشبیه میکنند. میگویند چرا هنوز شعار های انقلاب مشروطه را تکرار میکنیم؟ چرا هنوز پس از قرنی اشعار نسیم شمال که میگفت: "ملت تو آباد نمیشی، از غصه آزاد نمیشی" سخن از زبان ما میگویند؟ اما این اشتباه باصره است. درست است که ما عقبگرد داشته ایم ولی این به مصداق دو گام به پیش و گامی به پس بوده است.
در هر جهشی از انقلاب مشروطه تا کنون جنبه ای از تسلط استبداد داخلی و خارجی را در نوردیده و پشت سر گذاشته ایم. از انقلاب مشروطه که توسط استبداد پهلوی به حاشیه رفت لزوم سازماندهی و تمرکز در برابر غلبه احساسات و عواطف را یاد گرفتیم. از نهضت ملی کردن صنعت نفت که با کودتای آمریکائی و انگلیسی به محاق رفت لزوم بیداری و آگاهی و اهمیت جلوگیری از نفوذ بیگانگان را آموختیم.
انقلاب اسلامی هم برای ما دانشگاهی بود البته دانشگاهی با شهریه بسیار بالا – حتی گرانتر از شهریه دانشگاه آزاد، که مقدار آنرا باید از آنها که زیر یوغ پرداخت آن بکار گل مشغولند بپرسید. مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی ایران نیل به استقلال بود.
غیر از توطئه اندیشان متوهم هیچکس نمیتواند بگوید که سیاست خارجی ایران در این سی سال در جائی غیر از تهران تدبیر و تنفیذ شده است. بهمراه قدرت البته مسئولیت هم میآید. اگر لاف استقلال میزنیم دیگر برازنده نیست که امتیاز پیروزیها را بگیریم ولی همه ناکامیهای خود کرده را باجنبی نسبت دهیم. خلاصه در هر آزمون و خطا درسی جمعی آموخته ایم و این درسها را بکار بسته ایم.
در سختیهای سی سال اخیر هم یوتوپیای ما تکامل یافته و هم راههای نیل به آن. علاوه بر استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی امروز به آزادیهای فردی و تسامح فکری و زیستی، تحمل اقلیتها و احقاق حقوق گروه های محروم از جمله زنان نیز میاندیشیم. امروز دیگر رأی دادن برای صرف اثبات حضور در صحنه نیست بلکه مجلی شراکت در میدان مسابقه و رقابت بین دیدگاههای مختلف است.
بر خلاف سالهائی که منجر به انقلاب شد گفتمان امروز برای نیل به آرمانهای سیاسی مقاومت قانونی و مدنی است نه مبارزه مسلحانه. چه کسی می تواند تردید کند که فرهنگ مردمسالاری در این سی ساله رشد کرده است؟ حتی درساختمانهای آپارتمانی ما نیز هیئتی بر گزیده از ساکنان که بطریق دموکراتیک انتخاب میشوند تمشیت امور جاری را بدست میگیرند.
امروز ایرانیان به زور و دیکتاتوری در کندن چاه فاضلاب ساختمانهایشان نیز تن در نمیدهند. پس طبیعی است که در ساختهای سیاسی شان نیز آن را بر نتابند. و از اینروست که باید امید را زنده نگاه داریم و این پیشرفتها ی فرهنگی را (هر چند شکل رسمی نهادینه بخود نگرفته باشند) دست کم نگیریم. و جمیعاً به استفهام انکاری بپرسیم: الیس الصبح بقریب؟
First published in www.roozna.com [1]
Recently by Ahmad Sadri | Comments | Date |
---|---|---|
The Hurt Locker’s Missing Disclaimer | - | Apr 24, 2010 |
اوتی که گل بود | 7 | Feb 24, 2010 |
معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2 | 1 | Feb 03, 2010 |
Links:
[1] //www.roozna.com