این جایزهی نوبل و برندهاش برای خودش داستانی شده است. عدهای از هموطنان که با افتخار نوشتند: بعد از صد و خوردهای سال یک ایرانی جایزهی نوبل را برد! و یا برندهی ایرانیالاصل جایزهی نوبل! جلالخالق! به حق چیزهای نشنیده. جایی دو خطی نوشتیم به این مضمون که گویا ما کمکی عقده برمان داشته٬ آمادهایم تا در هر ماجرایی خود را داخل کرده و هر افتخاری را به خود بچسبانیم.
مثالهایش همین که تا حرف از ایرانی میشود زبانمان دراز است که ناسا را ایرانیها میچرخانند٬ بهترین دکترهای فلان دهکورهی آمریکا ایرانی هستند٬ ما اولین ملتی هستیم که فلان کردیم و بیسار کردیم و قصعلیهذا. آخرین نمونهاش همین برندهی جایزهی نوبل است که تا دیروزپدر و مادرش به دارودستهی استعمارگرانی که ایران را تاراج کردند تعلق داشتند و اگر از خودش حرفی به میان میآمد هزار و یک قصه به دنبالش بود و امروز به آنجا میرسد که در بعضی سایتهای ایرانی از ایشان به عنوان یک ایرانیالاصل نام برده میشود! این یعنی به زور خود را به دیگری چسباندن .
به هر روی آخرین اخبار حکایت بر این دارند که این نویسنده سرگرم نوشتن کتابی دربارهی آداب و رسوم اصیل ایرانی و نقش آنها در بردن جایزهی نوبل است. منابع دیگر میگویند ایشان پیام تشکر دریافت جایزه را به زبان انگلیسی و با لهجهی غلیظ کردی قرائت کردهاند٬ در حالی که چشمه چشمه اشک میریختند!
بله٬ بالاخره بعد از صد و خوردهای سال (به گمانم هفت سال) به قول یکی از همین سایتها: ما ایرانیها جایزهی نوبل را بردیم!
نوشتن این دو خط موجب شد تا عزیزی که همیشه لطفش به من زیاده از حد بوده و هست بر من خرده بگیرند که چرا من اینچنین بدبینانه به اتفاقی چنین فرخنده نگاه میکنم. منظورم جایزهی کذایی نوبل و برندهی ایرانیالاصل آن است!
گفتم: دمشان گرم٬ اما به قول مش قاسم دروغ چرا؟ ما که به چشم خودمان چنین چیزی ندیدهایم . اما اینقدر میدانیم که اگر امروز کودکی در ناف لندن در اتاق خواب خود ملکه هم به دنیا بیاید٬ تا پدر یا مادرش تابعیت انگلستان نداشته باشند برای گرفتن تابعیت حالا حالاها باید بدود.
حالا حکایت این نویسندهی ایرانیالاصل است: آیا کسی به او تابعیت ایرانی داده است؟ منظورم من و شما نیست٬ منظور شکل رسمی و دولتی است. حالا اگر فرض اول که منفی است درست بود و مثبت٬ عکسالعمل ایشان چه بوده است؟
دوم هم اینکه بحث تابعیت تنها نیست٬ اولآ گیرم مثلن همین انگلستان به کسی تابعیت بدهد(ولو افتخاری)٬ آن فرد باید این تابعیت را بپذیرد یا نه؟ اگر نپذیرد که انگلیسی به حساب نمیآید. ماجرای تابعیت آمریکایی آن بازیگر نقش جیمز باند را کسی به یاد دارد؟ پذیرفتهاند؟
باز این همهاش برای من مهم نیست. به فرض که همهی اینها درست بوده است. باز هم به من و شما چه؟ اصلآ گیرم این برندهی نوبل از یک پدر و مادر ایرانی در انگلستان یا هر کشور دیگری به دنیا آمده بود٬ یا حتا از همین بچههایی بود که در یکی دو سالگی(شاید کمی هم بزرگتر) به همراه خانوادهشان از ایران مهاجرت کردهاند و به کشور دیگری رفتهاند و بعد با امکانات و وسایلی که آن کشور در اختیار آنها گذاشته به موفقیتی دست یافتهاند. من و شما میدانیم که اکثر این افراد اگر در ایران مانده بودند به هزار و یک دلیل -اولینش تنگنظری من و شما و سنگاندازیهایمان در راهشان- هرگز به آنچه امروز یافتهاند٬ نمیرسیدند. حالا موانع دیگر را نمیشمارم که خود بهتر میداننید.
در این میان٬ حالا که طرف از همهی سنگهایی که ما معمولآ به طرفش میاندازیم جسته و خود را بالا کشیده و ما دستمان حسابی کوتاه شده٬ دیگر این داد و هوارهایمان برای چسباندن خودمان به آنها چیست؟ در پارهای موارد گویا ما فراموش کردهایم که خیلی از این افتخارآفرینان از خانوداههایی هستند که بیست و خوردهای سال پیش از ترس جانشان همه چیزشان را گذاشتند و رفتند که مبادا به خاطر کافر بودن یا طاغوتی بودن یا هزار و یک انگ دیگر توسط همین هموطنان امروز جلوی یک دیوار سینه به گلوله بسپارند.
حکایت جمهوری اسلامی است که هزار سنک در راه هنرمندان میاندازد و از هیچ تلاشی برای مشکل آفریدن در راهشان قروگذاری نمیکند٬ اما پایش که میافتد از همینها و جوازشان در جشنوارههای جهانی مایه میگذارد تا وجههای برای خود بخرد و کارهایشان را از ثمرات انقلاب معرفی کند٬ هرچند که شاید آنها حق داشته باشند: وقتی دربارهی کسانی سخن میگویند که برای گذشتن از سد سانسور زبانی ویژه برای خود آفریدهاند و سخن به زبانی ویژه و هنری میگویند که اگر این سانسور و فشار نبود شاید هرگز شکل نمیگرفت.
به هر حال جان ِ برادر٬ هروقت من و شما دستی به کسی دادیم و یاریاش کردیم تا به جایی برسد حق داریم خود را شریک بدانیم اگرنه... شرمندهام٬ تنها داریم خود را دست میاندازیم!
Recently by mojtaba yousefipour | Comments | Date |
---|---|---|
Protest for Democracy in Iran, Leeds, UK, 24.06.2009 | - | Jun 29, 2009 |
مغز اتمی! | - | Jan 31, 2008 |
دو روی سکه ی نمایش هادی و صمد، ده سال بعد | - | Sep 19, 2007 |