ما از ایران آمده ایم

ما از ایران آمده ایم

July 14, 2007

جهان آفرین را سپاس می آوریم که امروز در میان شما و با شمائیم . شمایان که چراغ مهر دلهایتان را برافروخته اید تا بر شب تاریک وطن نور مهربانی و صلح و شوق و امید بپراکنید .
ما از ایران آمده ایم . از شهر آزادگان . از دیاری که خاک مشگ بوی آن مشام جانهای آزاده را می نوازد و نام با مسمای آن با پایداری و نجابت و مهرورزی عجین شده است . ایران استواری سهند و سبلان ، ایران دماوند پای در بند سر بر اوج سپهر سوده ، ایران لاله های واژگون کوه ستبر بیستون .
ما از ایران آمده ایم . از سرزمینی که کوروش پادشاه دور و دیرین آن دگراندیشان را پاس می داشت و آنان را می نواخت و به هر کجا که قدم می گذاشت سخن از آبادانی و آرامش می گفت و داریوش شاهنشاه بزرگ آن کتیبه ی خویش را اینگونه آغاز می کرد که ” به یاری اهورا مزدا من چنانم که راستی را دوست می دارم و از دروغ روی گردانم ” و اشو زرتشت پیامبر باستانی آن می گفت : ” راه در جهان یکی است و آن هم راستی است ” و راه و رفتار و منش درست آدمی را آنچنان به زیبایی در سه نیک گرانمایه گنجانید که سخنش تا همیشه ی تاریخ همچون نگینی بر تارک اخلاق بشری خواهد درخشید .
ما از ایران آمده ایم . ایران ابومسلم خراسانی که رایت استیلای امویان را برانداخت تا مرهمی بر زخم ایرانیان شکست خورده از ستم تازیان بیابان گرد دین گستر دنیا پرست بگذارد و خود او نیز به نا حق به ضرب شمشیر کینه ی همانها که بر مسند قدرتشان نشانید به خاک تباهی افتاد .از ایران بابک خرمدین که بیست و یک سال با استبداد خلفای تازی ستیزید و با خیانت افشین انیرانی به دام بلا افتاد و آنگاه که بدنش را تکه تکه می کردند تا هر چه بیشتر زجرش دهند خون دست قطع شده اش را بر چهره ی گلگون دلاورانه اش مالید تا در برابر دشمنان روباه صفتش سرخی شرف گونه هایش جایگزین زردی و بی رمقی ناشی از ضعف و فتور نگردد .
ما از ایران آمده ایم . ایران ابن مقفع ، ایران عین القضات ، ایران حسین بن منصور حلاج ، که جرمش این بود اسرار هویدا می کرد و کوردلانش بر نمی تابیدند و بر دار جهالتش کردند و هزار سال می شود که بر سر دار است و به سنگ تحجرش می زنند . از ایران ابوسعید آن پیر پرهیزگار مهنه ای که می خواست تا آدمی گامی فراتر از خویش بیاید و قدری دورتر از خویش را نیز ببیند و منیت را به کناری نهد که همه ی پیامبران و مصلحان نیز همین را گفته اند و چه زیبا برای ایرانش می سرود که :

سبزی و بهشت را بهاراز تو برند در چینستان نقش و نگارازتو برند
آنی که به خلد یادگارازتو برند ایران همه فال روزگارازتو برند

از ایران ابوالحسن خرقانی ، آن تابناک برتر از افلاک که سخت آزاده وار می اندیشید و می خواست که هرکس بر در سرای او فرود می آید نانش دهند و از دینش نپرسند . از ایران حافظ آن رند عالم سوز ، آن شاهباز سدره نشین که آئینه ی تمام نمای همه اندیشه ها و باورها شد و چه بلند نظرانه می سرود که :

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

و ریاکاران را بلای اعتقاد پاک نیک سیرتان می دانست و می گفت :

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

و هنوز دام تزویر گستران بازارشان پر رونق است و رندان تشنه لب را هیچ کس آبی نمی دهد و سواران همه رفته اند و در نا کجا آباد آرمیده اند . از ایران خیام ، آن ابر رند همه آفاق و افقها ، آن مست راستین ، آن خنیاگر سرود و ستاره ، آن اندیشه ورز ناب که برخلاف هر آنچه درباره اش می گویند نه تنها پوچ گرا نبود که واقع گرا بود و به زندگی می خواندمان و می گفت : همین است ، این لحظه است ، می رود و دیگر هیچ گاه باز نمی گردد ، پاسش بدار ، ازدستش نده ، این تویی که باید تصمیم بگیری آن را چگونه بگذرانی و ….

ماییم که اصل شادی و کان غمیم سرمایه ی دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و زیادیم و کمیم آئینه ی زنگ خورده و جام جمیم

ما از ایران آمده ایم . از ایران خداوندگار کلام دری فردوسی طوسی ، این ولی نعمت حکمت و پند و راز که به تنهایی بار فرهنگ ایرانی بودن ما را بر دوش خسته ی خویش برد و فرهنگی را از مرگ و نیستی نجات داد و زندگی جاودانه بخشید . این ایرانی ترین ایرانی روزگاران که همه ما سخت بدو مدیونیم ، جان و جوانی و مال خود را برسر آرمانی گذاشت و کتابی پدید آورد که به درستی قرآن عجمش می خوانند . این دهقان زاده نجیب ایرانی حرمت آدمی را پاس می داشت ، زندگی را پاس می داشت ، خرد را پاس می داشت و حتی دم مرگ هم آنرا دستگیر می دانست :

همه مرگ رائیم برنا و پیر به رفتن خرد بادمان دست گیر
خرد رهنما و خرد دلگشا خرد دست گیرد به هردو سرا

و مرگ را پاس می داشت آنگاه که در راه دفاع از وطن و حفظ آبرو و شرف و نام آدمی باشد و سیاوش کسرایی بی شک همچون استاد بزرگ خویش فردوسی می اندیشید آنگاه که می گفت :

دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
ولی آن دم که زاندوهان روان زندگی تار است
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته ی آزادگی این است

ما از ایران آمده ایم . ایران سرفراز اما تنها ، ایران صبور اما غمگین ، ایران پایمال جهل و جنون و نادانی ، ایران آزادگان در وطن خویش غریب ، ایران سکوت های سرشار از سخنان نا گفته ، ایران شهیدان راه وطن ، راه آزادی ، از دیرباز تا کنون ، از آنجاکه میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل به حکم محمد علیشاه در باغ شاه جان سپرد و دهخدا در رثایش سرود :

ای مرغ سحر چو این شب تار برداشت ز سر سیاه کاری
وز نفحه ی روح بخش اسحار رفت از سر خفتگان خماری
بگشوده گره ز زلف زرتار محبوبه ی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار و اهریمن زشت خو حصاری
یاد آرز شمع مرده یاد آر
تا ایران مصدق بزرگ این تندیس آزادی خواهی روح ایرانی ، تا ایران داریوش و پروانه فروهر که تن هایشان به خنجر کین پاره پاره شد ، تا بهزاد مهین در حسرت آن سحر گاه امید ناپایدار بسراید :

صبح دولت بردمیدوچشم بیداری ندید خود چه می بیننداین بی دولتان در خوابها

و اخوان نیز بگوید :

دیدی دلا که یار نیامد گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سرا پا وان صبح زرنگار نیامد

و مشیری اندوه این ظلم عظیم را نداند که به کجا برد :

کجا می توان برد این درد را ستمکاری ناجوانمرد را

و سرانجام اینکه ما از ایران آمده ایم . ایرانی که صلح و صفا و آرامش می خواهد ، آزادی می خواهد ، آبادی می خواهد ، مام میهن چشم امیدش به فرزندان فرزانه ی خویش است . به یاریش بشتابیم . زادگاهمان است . افتخارمان است ، سرزمین آباء و اجدادی مان است . گوش کنید ، صدای نفس نوباوگانش را می شود شنید . فرزندان من ، فرزندان تو ، فرزندان ما . اندکی تامل کنید ، آه یتیمانش را می توان حس کرد . کسانی که تنها یاریگرشان کس بی کسان است ، مریم ها ، اصغر ها ، زهرا ها ….. آنها که حق دارند زندگی کنند ، حق دارند دوست داشته باشند و دوستشان بدارند . حق دارند آرزوهایشان را پرواز دهند. حق دارند به افقهای زیبای زندگی بنگرند و بر ماست که آنها را دریابیم و به راستی سعدی بزرگ چه زیبا سروده است که :

پدر مرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش مده بوسه بر روی فرزند خویش
یتیم ار بگرید که نازش خرد وگر خشم گیرد که بارش برد
به رحمت بکن اشکش از دیده پاک به شفقت بیفشانش از چهره خاک
الا تا نگرید که عرش عظیم بلرزد همی چون بگرید یتیم

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!