در آئین “رقص- درمانی” و “چماق- درمانی”

“بذار ببینم، 21 بعلاوه 4 میشه 25 دلار، یکدونه دوغ 3 دلار،
ماست و موسیر هم حالا میگیم 5 دلار، خوب اینکه میشه 33 دلار، دو دلار هم
مالیاتش، این 35 دلار، پس چرا اون از ما 41 دلار گرفت؟”

ضمن رانند گی داشتم حساب میکردم که یارو گفت چلوکبابش “تو- فور- وان” یعنی
دوتاش به قیمت یکی. پس چطور شد دوباره رودست خوردیم و شش دلار از ما
زیادی گرفت؟

یعنی تقصیر ما نیست. با شکم پر و دهان پیاز خورده، دم صندوق که میرسیم،
طرف یک مشت تعارفات تو خالی میبندد به ناف ما و مارا طوری آچمز فکری میکند
که اگرقباله خانه را هم بخواهد، دو دستی در اختیارش میگذاریم:

تصدّقت! مهمان بنده باشید! گوارای وجود! قابلی نداره! فدات شم! عزّت گذاشتین!

و از این گونه مزخرفات و لاطائلات گود زنبورک خانه ای به خیک ما میبندد و
حواس مارا با هجویاتش پرت میکند، رسید هم که نمیدهد. بعد که به سوک
تنهائی خود برگشته و میائیم توی ماشین میفهمیم که ای دل غافل، یارو
دوباره به ما چپاند! ای خارو مادر آدم متقلب…..باید بر میگشتم 5 دلار
انعام را از روی میز بر میداشتم.

باری، نمیدانم اصلاً چطور این مطلب پیش آمد، ولی بدون اغراق هر بار ترفند
جدیدی بکار میبرد. این آخرین بار باشد، پشت دستم را داغ کردم، بگذریم. شما
را هم بیخودی عصبانی کردم.

برای گذران وقت و تغییر ذائقه، ضمن رانندگی مشغول گوش کردن به برنامه
رادیوی ایرانیان شدم. البته هروقت ما سروکارمان به این رادیوها میافتد، یک
آقا یا خانم با عنوان “دکتر” که صاحب یا کارمند یک بنگاه معاملات املاک
هستند، با زبانی شبیه فارسی در حال صحبت و تبلیغ برای فروش خانه و زمین
میباشند. این نمونه ای از گفتگوی بین گوینده رادیو و مهمان ایشان بود:

متصدی برنامه: خوب، خانم دکتر، امروز چه اکازیونهای خوبی برای شنوندگان ما دارین؟
خانم مهمان: “عرض کنم، یک کاندوی برند نیو،اکازیون، سه خوابه فورکلوژر با
ماربل کیچن کاونتر و گاربج دیسپوزال، دارای یک آفیس پرایوت و نزدیک
کالاباسس، و بر ونچورا بلوار، برای خرید یا لیز، نو دان پی منت، شورت سل،
نزدیک به کارواش و گروشوری استور.”

حالا فکرش را بکنید یک مادری برای دیدار جگرگوشه اش به آمریکا آمده وبرای
رفع تنهایی به این رادیو گوش فرا میدهد. شما خودتان قاضی، حالا ما هیچی،
ولی آن زن بیگناه میتواند بجز فحش خواهر و مادر چیز دیگری نصیب این
رادیوها بکند؟ آخر انصاف هم خوب چیزیست.

در این رادیو ها و برنامه هایشان، تمام زنجیرها، قوانین و اصول دستوری
زبان فارسی و انگلیسی لگد مال شده و هر گونه پیروی از اصول صحیح، کهنه
گرایی تلقی میگردد. همه با یکدیگر رقابت میکنند که به کون لغات انگلیسی
پسوندهای فارسی ببندند، تجاوز عنف بزبان مادری کرده و حتی الامکان جملات
فارسی را با یک لهجه فاضلابی و قاراشمیش بیان کنند که نشان بدهد ایشان
سالهاست که در خارج هستند و توپشان پر است. به این چند مثال توجه فرمائید:

شما لیگالی میتونین سوشون کنین! رفتم اویل ماشینمو چینج کردم! خیلی فن تستیکه! چه کیوته! من آلردی میدونم! مرسی من لانچ آلردی خوردم!

بنده از کتابفروش میپرسم “لغت نامه دهخدا برای فروش دارید”؟ و ایشان در
حال شکستن تخمه کدو با نیشخندی که احتمالاً گواهی از بواسیر مزمن است،
پاسخ میدهند: “نه آقا جان، اون دیگه آوت دیت شده!” زیر لب میگویم: “رحمت
به اون شیرت! عجم زنده کردی بدین پارسی”. آنوقت شما از چنین افرادی
انتظار دارید که شاه سابق را برگردانند؟

باری، در لابلای این گفت و شنود ها، شکرالله هر از گاهی میتوان یک چیز
جدیدی یاد گرفت. که فردا تو در و همسایه اگر چنین سئوالی پیش آید باعث
سرافکندگی خود و فامیل محترم نشویم. البته گاهی هم تبلیغات آموزنده پخش
میکنند. برای مثال، خانمی که میهمان برنامه بود میگفتند که هنر رقص و بطور
کلی عمل رقصیدن میتواند “هم روی مغز چپ اثر مثبت بگذارد و هم برروی مغز
راست.”

بخودم گفتم، ببین آدم در زندگی میتونه هر روز یک چیز جدیدی یاد بگیره.
یعنی تا همین امروز صبح بعد از نون پنیر چایی اگر کسی از من سئوال میکرد
“اگر گفتی انسان چند تا مغز داره؟” من بلافاصله دستم را لو میدادم و
میگفتم “یکی” امروز آموختیم که آری انسان دوتا مغز دارد!

نه اینکه فکر کنید که آن خانم مهمان فرمودند “نیمه راست و یا نیمه چپ” و
یا زبانم لال “طرف چپ مغز و یا طرف راست”. خیر! مصرانه و پی در پی تکرار
میکردند “مغز راست، مغز چپ”، بهمان گونه که میگوئیم چشم راست و چشم چپ.
حتی متصدی برنامه نیز یکی دوبار اشاره از نوع “در به دیوارمیگوید” کرد به
لغاتی چون “طرفِ راست” و یا “نیمه راست” ولی خانم میهمان برنامه غرق در
گفتار خود بود.

البته ناگفته نماند، که این خانم مهمان برنامه، صدای بسیار زیبائی نیز
داشت و دنیا رو چه دیدید، اگر با آن صدای زیبا مدعی میشد که آدمیزاد در
رده بندی نشخوارکنندگان جای دارد، چه بسا بنده اولین کسی میبودم که شیردان
به دریا زده و بیعت ایشان را لبیک میگفتم:

آنرا که مزاج صافُ پاک است
از بیعت لعبتان چه باک است

باری، پس توجه بفرمائید، که همانگونه که بدن انسان گوش چپ و راست، دست و
پای چپ وراست، وکلیه چپ و راست دارد، خداوند باری تعالی دو تا (یک جفت)
مغز نیز به بندگان خود عطا فرموده است.

روی این حساب، آیا در صورت نیاز پزشکی میتوان یکی از دو مغز را هدیه کرد و
یا در مقابل پول خوب فروخت؟ مخصوصاً که آمار اداره ثبت احوال چنین نشان
میدهد که هر انسانی در تمام عمرش کمتر از دو در صد توانائی مغزش را بکار
میگیرد. و این در حالی است که ما از توانائی گنجایش و حجم شکم و جهاز
هاضمه صد در صد استفاده میکنیم ولی پای مغز که در میان میاید این بهره
گیری به دو در صد کاهش میابد.

خوب، اگر این گفتار خانم معلم رقص در رادیو ایرانیان صحت داشته باشد (
یعنی داشتن دو تا مغز) و براستی بتوان یک مغز را بخشید، آنگاه دیگر به
سوگند نامه بقراط حکیم نیازی نباشد و باید جهت منطق را گرفت و این نکته:
“مگر آزار کون درد داریم” که تمام عمر با دو تا مغز راه میرویم ولی فقط
از دو درصد توانائی یکی از آن دو مغز استفاده میکنیم؟ خوب آقا جان یکی را
نگهدار و دومی را بفروشش ِبره، و پولش رابگیر به یک مصرف صحیح برسان. یک
دست مبلمان جدید بخر، چهارتا لاستیک نو بنداز زیر ماشین، موزائیک حمام را
عوض کن، موهای زیادی بدن را بده بزنند و کوتاه کنند و هر عمل صحیحی که در
گنجایش آن دودرصد بهره گیری از مغز بفکر میرسد. این مثل آنستکه آدم دو تا
یخچال پانزده فوت بخرد ولی فقط از سه فوت آن استفاده کند!

بگذاریم و بگذریم. نکته اصلی که آن خانم ارجمند مورد بررسی قرار دادند
راجع به علم “رقص- درمانی” بود. البته بنده احساس شما را درک میکنم. چون
اول بار که انسان این اصطلاح را میشنود نا خودآگاه میگوید “اَعوذ بلآه
مِنه شیطان رجیم، ما دیگه همه چیزشو شندیده بودیم بجز این یکی شو.”

ولی از قرارمعلوم این از روشهای درمانی امروز است و اجازه بفرمائید بخاطر
ضیق وقت، مشغله فکری و گرفتاریهای مربوط به مثانه، مطلب را مختصراً عرض
کنم و برویم دنبال کارمان.

استنباط و نتیجه گیری اینجانب در مورد “رقص درمانی” و چگونگی استفاده و
بهره برداری ازآن در کشورهای بلوک غرب بدینگونه است. فرض بفرمائید شخصی
نزدیک به سی سال است که وطن خود و کشور مادری را ندیده و از شرایط کنونی
حاکم برآن مملکت رنج میبرد. و این باعث حالات ناراحتی و افسرده گی وی
میگردد،… درست؟

یا مثلاً، نه الزاماً خود شما، بلکه شمای نوعی (از آن اصطلاحات کاسه لیسی
اثنی عشری) از شرایط زندگی در خارج و نبودن دوست و رفیق رنجورید ومضافاً
به اینکه هر بارهم آقای بوش یا همزادش آیت الله خامنه ای شروع به نطق و
صحبت میکنند احساس میکنید که ایکاش میتوانستید روغن داغ یا سرب مذاب با
قیف به حلق ایشان بریزید… درست؟

خوب این ها نمونه ای از احساسات و ناراحتیهای مشترک بین بسیاری از مهاجرین
است. ولی میپرسید راه حل چیست؟ پاسخ همانست که آن خانم ارائه دادند. بله،
راه حل رقص- درمانی میباشد. بدینگونه، که هر بار این احساسات غلبه میکنند،
بروید و یکی از آهنگهای مورد علاقه خودرا پیدا کنید و شروع کنید به رقصیدن.

مثلاً، پول اجاره خانه عقب افتاده و قادر به پرداخت آن نیستید؟ پسرتان
جریمه چهارصد دلاری تخلف راننده گی گرفته ولی پولی در دست و بال شما نیست؟
دخترتان تصمیم دارد دبیرستان را رها کند و برود هالیود هنرپیشه بشود؟ و
خودتان هم اخیراً مبتلا به خارش مشکوک یک وجب زیر ناف شده اید؟ اشکالی
ندارد، علاجتان رقص- درمانی است.

صفحه را بگذارید روی گرامافون و دستها بکمر، باسن ها آماده به چرخش دورانی
و چشمها به حالت هنرپیشه های فیلم های هندی در حال تاب خوردن بطرف چپ و
راست وبا شروع به رقص با خواننده همصدا شوید:

امشب چه شبی ست شب مراد است امشب
این خانه همش شمع و چراغ است امشب

حالا با همان حرکات، آرام آرام دستها را بالا آورده و شروع به قر دادن بکنید……

ای یار مبارک بادا
ایشالا مبارک بادا

میبینید؟ حس میکنید؟ تمام ناراحتی ها دارند کم کم از بین میروند! باور نکردنی است…! بنده که عرض کردم، ماشما را جای بد نمیبریم!

گل دراومد از حموم سنبل دراومد از حموم
آقا داماد و بگو عروس دراومد از حموم

بلند تر! بلند تر! خجالت نکشید…همه با هم…این جداً معجزه است!

عروس ما بچه ساله سر شب خوابش میاد
داماد ما بچه…… ده بلند تر بگین!

بلند تر! گور بابای همسایه ها، این رقص- درمانی است….یکشب که هزارشب
نمیشه…تازه فردا هم که سالروز تولد دکترمارتین لوترکینگ و همه جا
تعطیله…..

چی گفتی خاله؟

اِوا! خاله جون میگه تولد مارتین لوترکینگ همه جا تعطیل نیست چون اون خدا
بیامرزسیاه پوست بوده! وا؟ خوب، باز بگین شاه بد بود! ریدن تو اون
مملکت، مارو هم آواره کردن….سالی دو هفته توی این مملکت مرخصی داری
اونهم که همش میره پای تعمیر دندونا و یا صرف زدن واکسن آبله مرغون در کون
بچه میشه. بقی اش هم اگر چیزی مونده باشه پیش خرید میکنیم و میدیم تا
کوچیکه به کلاس کاراته اش ادامه بده و بتونه شخصاً از پس لات و لوتهای تو
مدرسش بر بیاد و دائماً مزاحم اوقات ما نشه….

شما به غرغر من گوش نکنید و رقصتان را بکنید…

کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
دست به زلفاش نزنین مرواری بنده بله

خوب، هفته آینده در مورد “چماق- درمانی” صحبت میکنیم و تجزیه و تحلیل
اینکه چگونه دولت جمهوری اسلامی با استفاده از باتون و چماق و این روش
کهن، کم و بیش هفتاد میلیون ایرانی را نزدیک به سی سال تحت درمان و مداوای
فرهنگی قرار داده است.

بر گردیم بدنبال رقصمان:
همه با هم:

امشب چه شبی ست شب مراد است امشب
این خانه همش شمع و چراغ است امشب
ای یار مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
گل دراومد از حموم سنبل دراومد از حموم
آقا داماد و بگو عروس دراومد از حموم
بادابادا مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله
دست به زلفاش نزنین مرواری بنده بله
ای یار مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
آن یار من است که می رود سر بالا
حرفش نزنین که میخورد سرما را
چادر بزنین سایه کنید صحرا را
آفتاب نزنه شاخه گل رعنا را
بادا بادا مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
امشب چه شبی ست شب وصال است امشب
هنگام وصال خوش خرام است امشب
ای شمع تو نسوز که شب دراز است امشب
ای صبح تو مدم که وقت راز است امشب
ای یار مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
عروسیه اعیونه ایشالا مبارکش باد
عیش بزرگونه ایشاللا مبارکش باد
گل به گل افتاده ایشاللا مبارکش باد
گل به گلستانه ایشالا مبارکش باد
بادا بادا مبارک بادا
ایشالا مبارک بادا
عروس به تخت نشسته ایشاللا مبارکش باد
دوماد پهلوش نشسته ایشالا مبارکش باد
عروس چقدر قشنگه ایشاللا مبارکش باد
دوماد چه شوخ و شنگه ایشاللا مبارکش باد
ای یار مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا
لعبت مستانه ایشالا مبارکش باد
سرو خرامانه ایشاللا مبارکش باد
مبارک و مبارک ایشاللا مبارکش باد
مبارک و مبارک ایشاللا مبارکش باد
بادا بادا مبارک بادا
ایشاللا مبارک بادا

آخیش! راحت شدم مادر، دلم واز شد…..

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!