حکایات البلاغیه فی ایام الجاریه

آورده اند ٬ جوانی از ولایت بریطیش کلمبیه روزی با خاتونی به اطاقک آسانبر تنها ماندی. خاتون چهره بیاراسته بود الوان و سینه گشوده بود عیان ( نسخه تاشکند: عضو شیردهی!) و روی تُرُش کرده ترسان

آیی از این طرف گذری/ دل را هرجا خواهی ببری

یک روی خوش نشان ندهی/ کشی مرا بدین دلبری!

. جوان چون پاره ای نگریست طاقت طاق شد وعنان نفس از کف بدادی٬ پس خاتون را چون جان شیرین به بر گرفتی و به ملامسه و معانقه پرداختی. خاتون بانگ برآورد که ایها الناس! مرا ز چنگ این گرگ بدنهاد برهانید. پس خلق ریختند و جوان عاصی را به اردنگ و پس گردنی به نزد قاضی ببردند.قاضی به غضب وی را نگریست و گفت: مردک٬ این چه کار قبیح و چه فعل شنیع بودکه تو را سرزد؟ جوان به تاصل گفتا : ای شیخ مرا به کرده خویش به کرم معذور دار که اختیاری نبود. خاتون خویش بیاراسته بود و تبّرج کرده بود تبرج کردنی! گناه او بود که مرا اختیار از دست برفت.

من گرسنه برابرم سفره نان/ همچون عزبان بر در حمام زنان

قاضی بگفتش: پس اینهمه سال بر در و دیوار بخواندی” برادرم نگاهت و خواهرم حجابت” حالیه خاتون لغت پارسی نمیداند٬ تو چرا بدان عمل نکردی؟ باشد که تو را عقوبتی کنم تا پند بزرگان فراموش مکنی. پس فرمود او را به محبس انداختندی . چو زمانی بگذشت جوان قاضی را پیغام فرستادی که ای شیخ مرخدای را مرا از این بندبرهان که از طالع بد به مشتی اراذل ملعون و جاهل مابون همبند گشته ام که مرا از بامداد تا شام به سُخره گیرند و شتر سوار خطابم کنند. شیخ جوابداد من نیز این عذاب بهر آن مقررت کردم که قدر عافیت بدانی و به یادگیری که شتر سواری دولا دولا میسر نشود!!

زلیخامرد ازحسرت٬که یوسف گشت زندانی/ چرا عاقل کند کاری که باز آردپشیمانی؟

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!