![]()
خوش می پرستمت در معبد ونوس
در پیشگاه عقل، با آه و درد و بوس
در خلوتی تمام، در حضرت نگار
پنهان ز چشمها، بی بانگ سنج و کوس
بعد از نشست خور، پیش از طلوع صبح
وانگه که بشنوم هنگامۀ خروس.
در مجمع ملل خوانم ترا بلند
فرقی نمی کند بلغار وترک و روس
پیش از زمان آن از در فرا رسد
غارت کند دلم بیداد صد فسوس.
چهری؛ مگر ترا عشقی به ره کشد
ور نه چه خیزد از یک چوب آبنوس.
پنجم ژانویه 2005
اتاوا



