From: hamid-midaf.blogspot.com
امام جمعه ناکجا آباد شکایت دارد از رانندههای ماشینهای سواری. میگوید آنها بهجای اینکه آخوندهای بیچاره را که سر جادهها ایستادهاند سوار کنند، دخترها را سوار میکنند و حتا سَر ِ نوبت دعوایشان میشود.
ایشان آرزو میکند: کاش ماهم دختر بودیم. ***
***
کاش من هم دختری بودم قشنگ
خوشگل و خوشتیپ و رند و شوخ و شنگ
*
کاش من هم داشتم دو تا ممه
مرد خوشتیپی بهمن میزد تنه
*
نیشگونی میگرفت از باسنام
میربود با بوسهای جان از تنام
*
کاش من هم دختری بودم ملوس
کاش من هم میشدم یکشب عروس
*
کاش اسمام بود نرگس یا پری مهرنوش، شبنم، ستاره یا زری *
کاش ماشینهای زرد و سُرخفام
نیش ترمز میزدند در پیش پام
*
با نگاهی، چشمکی، لبخندکی
میدریدند از تن من خشتکی
*
کاش میبردند مرا جادّهی هراز
با فریبی مینمودند سرفراز
* یکشبی درحالت مستی و شور
قعر دره پرت میکردند بهزور * باسری افراشته، با موی بور میشدم در قعر دره، گور بگور source: http://hamid-midaf.blogspot.com/2007_08_01_archive.html