این کافه چه می خواهد

این کافه به دستان من رشک می ورزد

غذای سوخته می دهد

آبجوی خوبی ندارد

صندلی هایش مرا لق می کنند

خرده های شکر روی میزهایش

تراشیده از مجسمه قهرمانی است ناکام

گارسونهایش محترمانه دیر و دیرتر سراغم می آیند

فاحشه های کنار پیاده روهایش

در صید مردها به وزن و قافیه پناه می برند

کافه بتازگی موذی تر شده

با دیدن من مشتری ها حمله ور می شوند

گدای ولگردش ادعای انسانیت می کند

و تیرگی قهوه هایش

مرا به یاد فاجعه تابستان شصت و هفت می اندازد

شعر این کافه را پاره می کنم

تا نامی از آن نبرده باشم.
 

 

من تنها قدم می زنم
 

شاید مرگ تو کافی است

تا در سکوت بی خیال نوشتن دور شوم

و در پاره های سرطان احساساتم ویسکی درمانی کنم

از خط کشیهای خیابان می گذری و

روی سرعت خاطره ها می روی

من در بلندی ساختمانها کوچکم

اما سنگین تر از آنها قدم می زنم

و با شالوده ای متحرک

با زلزله ها می خندم

دستانت را بسوی من دراز نکن

من تنها قدم می زنم

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!