هنوز توي خونه پام رو نذاشته بودم كه يكي گفت :
تا نقش خيال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برآيد اى دل
يك خار بهاز هزار خرماست دلا
صداي جناب سرهنگ بود … صداش زنگ دار بود و مدل ايرج …منتها بدون چه چه .
***
جناب سرهنگ از دوستاي قديميه خانوادگي هست.بيچاره اصلن نظامي نيست… اگه بهش ميگن سرهنگ , به خاطر پدرش هست كه نظامي بوده و تفنگچي بوده و انگاري يكي دو تا ياغي طرفدار شيخ خزعل رو سر به نيست كرده بوده و مدالي از يكي از زير دستان رضا خان گرفته بوده.
جناب سرهنگ سالها توي وزارت فرهنگ بوده و در اخر در وزارت امور خارجه. از اون سلطت طلبهاي دو اتيشه هست و هنوز خاطرات ديدارش با اعلا حضرت رو با اب تاب تعريف ميكنه.من هيشه بهش احترام ميگذارم چون كه ادم ادبي و خوش ذوقي هست.
***
يكي از رباعيات مورد علاقش اينه :
آن كس كه بهروى خوب، او رشك پريست
آمد سحرى و بر دل من نگريست
او گريه و من گريه، كه تا آمد صبح
پرسيد كز اين هر دو عجب، عاشق كيست؟
***
جناب .. پس شما هنوز فكر ميكنيد كه اميدي هست ؟
-بله كه هست !!! منتهامردم بلا تكليفن !! مردم انقدر مشكلات جور و واجور رو سرشون ريخته كه ديگه نا ندارن داد بزنن و شكايت كنن.همچين مواقعي به خصوص قبل از ماه رمضون , اعلاحضرت دستور ميداد كه به حد وفور , جنس بريزن تو بازار تا مردم مبادا بي جنس بمونن و همه چي گرون بشه.
ولي چه فايده جناب سرهنگ كه جنس بود ولي مردم پول و قوه خريد نداشتن.
-از اين حرفاي كمونيستي نزن بالام جان كه اينا همشون دروغگو هستن.
-هر كي گرونفروشي ميكرد,از شهرداري ميرفتن مادر يارو رو به عزاش مينشوندن… حتا اگه كسي پول نداشت , بدون كه لااقل پول خريد يك نون سنگك و چند مثقال پنير داشت … حالا بگذريم كه تو خونه هر كي كه ميرفتي اش رشته , حلوا يا شله زرد پيدا ميشد, مردم هم مسلمونيه خودشون رو حفظ ميكردن
, توي محرم و صفر و توي ماه رمضون كسي بي احترامي نمي كرد , روي اين حساب جهود و بهائي , زرتشتي و ارمني راحت زندگي ميكردن , كسي به اينا بي حرمتي نميكرد , ولي بيا حالا رو ببين !!! خانقاه دراويش رو خراب ميكنن , پول و جنس يهوديهارو ظبط ميكنن , ارمنيهارو واسه شراب خوردن در كليسا چوب ميزنن , پوست بهايي هارو ميكنن و به دختراشون تجاوز ميكنن زرتشتي هارو دائمن توي صدا و سيما و كتابهاي مختلف ميكوبونن … كي قديم اين جوري بود !؟!؟!؟
-والا اخوندا احترامشون هميشه حفظ بود . اينا از زمان رضا خان باج ميگرفتن و از فرمانداران شهرستان پول تلكه ميكردن … اي گور اينگيليسيها خراب بشه كه اين ولد زناها رو گذاشتن سر كار .
***
حرفا داشت به جاهاي باريك ميرسيد كه خانم جناب سرهنگ ما رو صدا كرد :
-اش حاضره ××× جان …
-مرد , سر اين شازده خوردي كه اخه !!! شاه مرد !!!
پاشين كه اش رد شد .
***
بين اش خوردن , جناب سرهنگ از اون زمونا هنوز ميگفت…
من … !؟ نه بابا … من شاهي نيستم. ولي خدا بيامرزتشون … هم اوني كه خان بود و به ضرب خاندان اليزابت دوم شاه شد و هم اوني كه يه روزي شاه بود و اخرش با خواري مرد .
***
يك كاسه اش ديگه ميچسبه .
بفرما …