«تاریخ نبیل زرندی» یا «مطالع الانوار» کتابی است در شرح بسیاری از وقایع ۱۵۰ سال پیش و از جمله سرکوب دگراندیشان – گرچه در آن زمان هنوز با این واژه توصیف نمی شدند – که در کشور ما رخ داده است. نگاهی به این کتاب، نبود اسم انتشاراتی، و نایاب بودن آن در دسترس افرادی مانند من، همه و همه نشان از پنهان بودن این کتاب و گسست حافظه تاریخی ما از وقایعی است که در آن آمده است.
موضوع بحث در اینجا جریانات تاریخی کتاب تاریخ نبیل – ادعای ظهور سیدعلی محمد باب، جنبشهای بابی و قیامهای مسلحانه، نقش طاهره قره العین و زنان دیگر در این جنبش، سرکوب جنبش و به خون کشیدن آن – نیست. موضوع مسکوت ماندن و به فراموشی سپردن این همه است!
کتاب تاریخ نبیل زرندی با موضع آشکارا مذهبی نگارش یافته و اگر مسلمانان معتقد به آن اعتنایی نکنند جای تعجب نیست. اما چرا از نگاه ایرانیهای چپ و سکولار مخفی مانده است؟
بابیها – و در پی آنها، بهائیها و ازلیها – هرکه بودهاند و با هر حرفی و هدفی که داشتهاند، بخشی از مردم ما بودهاند و در تاریخ ما جای دارند. بخشی از مردم ایران بودهاند که این نهضت را براه انداختهاند. چرا؟ و چگونه؟ اینها پرسشهایی است که درمقابل تاریخدانها و پژوهشگران قرار میگیرد. اما خواست یافتن پاسخ برای این پرسشها، خواست کنکاش در هویت تاریخیمان، خواستی است که به همه ما ایرانیان برمیگردد.
در این میان سهم دگراندیشان و از جمله فعالان اردوگاه چپ در تلاش برای برحسته ساختن و مطرح کردن این پرسشها پررنگتر از سهم دیگر قشرهای جامعه است چرا که نه تنها از تعصب مذهبی فاصله دارند، بلکه به جوهر این تاریخ نزدیکتر هستند.
اکنون که به فکر بنای یادبودی برای قربانیان کشتارهای دسته جمعی ۱۳۶۷ هستیم، زمان آن فرا رسیده که از خود بپرسیم چه شد که در گذشته هرگز به فکر بنای یادبودی برای قربانیان عقیدتی بابی و بهائی که در تهران در ملاء عام و گاه توسط مردم به شکنجهبارترین شیوهها به قتل رسیدند، نیافتادیم.
هدف من در اینجا طرح این پرسش است که چه شد که ما چشم به روی واقعیت اعدام های گروهی قرن گذشته که به جرم دگراندیشی در ملاء عام انجام گرفت بسته بودیم؟
”… چهارده نفر از پیروان حضرت باب را دستگیر کردند و درمنزل محمدخان کلانتر محبوس ساختند. ]..[ حضرت طاهره هم در یکی از بالاخانههای منزل کلانتر محبوس بودند. دشمنان سعی داشتند که اصحاب از امر مبارک حضرت باب تبری کنند. برای حصول این منظور خیلی کوشش کردند و چارهها اندیشیدند ولی موفق نشدند. ]..[ میرزا تقی خان وقتی که داستان تبری نکردن بابیان را از کلانتر شنید فرمان داد هر کدام از آن چهارده نفر که تبری نکنند باید بقتل برسند. از استماع این حکم هفت نفر از محبوسین نتوانستند استقامت کنند و بواسطه قطع نسبت خود از امر مبارک از حبس خلاص یافتند. هفت نفر دیگر برعقیده خویش ثابت ماندند و تبری نکردند و در نتیجه به شهادت رسیدند. این هفت نفر شهدای سبعه طهران هستند.”
نبیل سپس شرحی از اعدام گروهی این هفت نفر در مقابل مردم بیان می دارد که حاکی از پایداری آنها در عقیده خویش تا آخرین لحظه است. در بخش های دیگر کتاب نیز از سرکوب گسترده پیروان باب و خانواده های آنان گزارش می دهد.
شناسایی افراد مظنون توسط دستگیرشدگان و دستگیریهای گسترده خیابانی مانند آنچه که دردهه شصت اتفاق افتاد نیز در اوج سرکوب بهائی ها وجود داشت.
”عباس نوکر سلیمان خان را که جوانی مومن و باشجاعت بود مجبور کردند و بوعد و وعید وادارش ساختند تا با فراشان حکومتی در کوچه و بازار طهران گردش کند و اتباع باب را بآنها معرفی نماید. عباس که خود را مجبور دید بجای بابیان سایر نفوس را معرفی مینمود. مامورین آن بیچارهها را می گرفتند نزد حکومت میبردند و چون مومن نبودند از امر تبری مینمودند و بعد از پرداختن مبلغی به رسم جریمه مرخص میشدند. رفته رفته کار بجائی رسید که مامورین هر صاحب ثروت و مکنتی را می دیدند عباس را وادار می کردند تا او را بابی معرفی نماید و اگر عباس امتناع می ورزید او را مجبور می ساختند و باین وسیله مبلغ بسیاری از یار و اغیار می گرفتند.”
به نظر می رسد که تاریخ دگراندیشان – دست کم از زمانی که نبیل آن را نگاشته – به دست فراموشی سپرده شده است. تاریخ نبیل بخشی از تاریخی است که قدرتمندان سرکوبگر تاحدود زیادی موفق به گسست آن از حافظهی جمعی ما شدهاند. اگر ما این تاریخ را می دانستیم، شاید چند دهه پیش به فکر بنای یادبودی برای کسانی که به جرم عقیده خویش اعدام شدند افتاده بودیم و بنایی که طرحش را می ریختیم به ساختن سدهای فرهنگی برای پیشگیری از چنین موجهای وحشیانه خشونت کمک میکرد.
اکنون جای خوشوقتی است که برخی از پژوهشگران تاریخ به بازنگری این دوران میپردازند. اما آن دسته از ما که دغدغهی حافظه جمعی را داریم و نگران فراموشی تاریخی نسل خویش هستیم، باید که گذشته را با نگاهی دقیق تر و انسانیتر – ورای پژوهش تاریخی – بنگریم و برعلیه فراموشی دیگر قربانیانی که پیش از ما رفتهاند تلاش کنیم. اکنون زمان آن رسیده که با کنکاشی دقیق پرسشهایی از این دست مطرح کنیم که: فراموشی چگونه عمل میکند؟ و مکانیزم گسست حافظه تاریخی چیست؟
در حاشیه: سخنی با دوستان بهائی
پیش از هرچیز مایلم که به عنوان یک ایرانی سپاس و قدردانی خود را از امانتداری جامعه بهائی در حفظ تاریخ با ارزش میهنمان ابراز کنم. افراد معتقد به دین بهایی در دشوارترین شرایط سرکوب و خفقان به حفظ آثار دینی خود و مستندات تاریخی مردم این سرزمین پرداخته و این آثار را از دستبرد تعصب کور حفظ کردهاند.
زمان آن رسیده است که همه ما در نشر گسترده ی این آثار بکوشیم. گرچه نگهداری این آثار تاکنون مرهون زحمات و کوششهای جامعه بهائی است، اما واقعیت این است که این آثار تاریخی متعلق به همه مردم ماست و همه مردم حق دسترسی به آنها را دارند. خوشبختانه اکنون کتابخانههای بهائی برروی تارنمای جهانی دسترسی به بسیاری از آثاربهائی را فراهم ساخته اند، از جمله کتابخانه مراجع و آثار بهائی و شبکه مباحث بهائی H-Bahai که بسیار با ارزشند. اما هنوز کتاب چاپی سادهترین راه خواندن مطالب است.
این نسخه از کتاب تاریخ نبیل زرندی که به لطف دوستی بهائی بدست من رسید، توسط «موسسه ملی مطبوعات امری» ایران برای مرتبه سوم به چاپ رسیده است. این کتاب ولی هنوز توسط یک انتشاراتی در خارج کشور منتشر نگشته و در دسترس عموم قرار نگرفته است. تصحیحات لازم بر این کتاب انجام نگرفته و توضیحات حاشیهای بر آن نگاشته نشده و هنوز روشن نیست که آیا کارشناسان از نگاه تاریخی به نقد و بررسی و مقایسهی آن با دیگر آثار تاریخی و یا تدقیق آن پرداختهاند یا خیر.
کتاب تاریخ نبیل از زبان فارسی به انگلیسی، و سپس از انگلیسی به عربی ترجمه شده و عبدالحمید اشراق خاوری آن را از عربی به فارسی برگردانده است. به گفتهی عباس امانت در مقدمهای بر چاپ دوم کتاب «رستاخیز و تجدید: پیدایش نهضت بابی درایران – ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰» یک نسخهی اصلی این کتاب به زبان فارسی در مرکز جهانی بهائی موجود است اما به ایشان به عنوان یک پژوهشگر هنوز پس از سه دهه اجازهی دسترسی به این اثر به این بهانه که اتاق مخصوص پژوهشگران در آن محل وجود ندارد، داده نشده است.
در این چالش تاریخی همه ما ایرانیان با هم هستیم: همه ما حق دانستن داریم و همه ما مسئولیت پاسخگوئی به حق دانستن دیگران را داریم. همه باید دست یکدیگر را بگیریم و به هم اعتماد کنیم تا بتوانیم که حافظه جمعی را حفظ کنیم و جنایت های تاریخی و قربانیان این جنایت ها را از چنگال فراموشی بیرون بکشیم. این تنها راه مطمئن برای پیشگیری از تکرار این جنایتها در آینده است.
*این واژه را تا جایی که بخاطر دارم برای اولین بار احسان طبری بکار گرفت. http://www.iran-emrooz.net/index.php?/hright/more/16613