در طول سالهای گذشته یکی از مشکلاتی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی در ثبت و مستند کردن جنایات انجام گرفته از سوی مقامات رژیم با آن روبرو بوده، همنامی جنایتکاران است.
تعدادی از این جنایتکاران دارای نام خانوادگی یکسان هستند و گاه افراد زندانی و یا کسانی که در مورد زندانها مینویسند به علت مشابهت نام خانوادگی جنایتکاران، اشتباهاتی را مرتکب میشوند.
از آنجایی که به دلایل گوناگون در فرهنگ غالب ما ایرانیان پذیرش مسئولیت اشتباه جایی ندارد، بسیاری از افراد و گروهها پس از پی بردن به اشتباهشان نیز همچنان روی صحت آن پافشاری کرده و کوششی برای تصحیح آن به کار نمیبرند.
بسیاری از گروهها و کوشندگان سیاسی با علم و آگاهی نسبت به اشتباهاتی که از سوی همراهان و یا همخطان سیاسیشان انجام گرفته همچنان به اطلاعات غلط آنها اشاره کرده و زمینهی رشد و تکثیر این اشتباهات را فراهم میکنند.
از اینها گذشته گاهی اوقات خوانندگان نیز به خاطر مشابهت نام خانوادگی جنایتکاران با دیدن اسامی آنها به اشتباه میافتند.
در زیر به ذکر نمونههای کوچکی میپردازم تا بلکه راهی برای تصحیح اشتباهاتی که تا کنون صورت گرفته باز شود. امیدوارم کسانی که مرتکب این نوع خطاها شدهاند به جای زدن انگ و تهمت و … – چنانکه تا کنون معمول و مرسوم بوده- با پذیرش مسئولیت و عذرخواهی ضمن نشان دادن رشد اخلاقی خود، در مستند کردن ادعاهایمان بر علیه جنایتکاران بکوشند.
اما قبل از این که وارد بحث شوم ابتدا از فرصت استفاده کرده به یکی از اشتباهات خود در این زمینه میپردازم تا یک سوزن به خودم و یک جوالدوز به دیگران زده باشم. از فرصت استفاده کرده در همین جا از خوانندگان به خاطر اشتباهی که کرده بودم پوزش میخواهم.
علیرضا شیخ عطار و حسین شیخعطار
——————————
علیرغم این که شناخت نسبی از این دو نفر دارم و در جلد ۴ کتاب «نه زیستن نه مرگ» هم به درستی در مورد آنها نوشته بودم که :
«- حسین شیخعطار، مدیر مشاور انفورماتیک امور مجلس و استانهای صدا و سیما: از عوامل وزارت اطلاعات، فعال در تروریسم خارج از کشور، یکی از متهمان فراری دادگاه ترور شاپور بختیار، برادر وی علیرضا شیخعطار سردبیر فعلی روزنامهی همشهری وابسته به شورای شهر تهران و عصو مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است»
متأسفانه در یکی از مقالاتم تحت عنوان «مخلص جمهور یا مخلص سپاه قدس و باندهای فاشیستی رژیم» که بلافاصله پس از انتخاب احمدینژاد نوشتم، به خاطر تعجیلی که داشتم مرتکب اشتباه در تداخل نام این دو نفر شدم و حسین را از مسئولان نشریه همشهری و استاندار سابق آذربایجان غربی معرفی کردم. در حالی که علیرضا شیخعطار مسئولیت سردبیری روزنامه همشهری و استانداری آذربایجان غربی در سالهای ۵۹ تا ۶۴ را به عهده داشت. علیرضا شیخ عطار پس از آن به معاونت و سپس قائم مقامی وزارت خارجه در دولت احمدی نژاد رسید. اخیراً او برای اداره سفارت رژیم در آلمان انتخاب شده است.
ایرج فاضل، هوشنگ فاضل، اصغر فاضل
———————————
حمید اسدیان یکی از اعضای سازمان مجاهدین و زندانیان سیاسی دوران پهلوی دوم است که در امر زندانهای جمهوری اسلامی تحقیق میکند. متأسفانه ایشان به علت عدم آشنایی لازم با جنایتکاران، صرفاً با دیدن اسامی مشابه به ذکر تاریخچهای در مورد آنها میپردازد که گاه با واقعیت فاصله زیادی دارد. علاوه بر این ایشان در بعضی موارد به گزارشهای مخدوشی که در دست دارد بسنده میکند و از آنجایی که تجربهی شخصی از زندانهای رژیم خمینی ندارد، نمیتواند نادرستی آنها را متوجه شود.
حمید اسدیان در قسمت ۱۱ مقالاتی تحت عنوان شكنجه و آمال «خليفه خميني» که در نشریه مجاهد شماره ۹۱۰ آمده پس از ذکر توضیحات بعضاً نادرستی راجع به بازجویان شعبه هفت، با چاپ عکسی از دکتر ایرج فاضل در مورد او مینویسد:
«دكتر ايرج فاضل يكي ديگر از سربازجويان اين شعبه مخوف[شعبه هفت] بود. او پزشك فارغالتحصيل از آمريكا بود و در دوران حاكميت آخوندها پستها و مشاغل متعددي از جمله وزير فرهنگ وآموزش عالي، وزير بهداشت، درمان وآموزش پزشكي، رئيس فرهنگستان علوم پزشكي، رئيس كل سازمان نظام پزشكي، استاد دانشگاه و عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود.
فاضل همسر مجاهد قهرمان شهلا حريري بود. اين شكنجهگر پليد بر سر پيكر متلاشي شده شهلا حاضر ميشد تا او را درهم شكسته و به يك مصاحبه تلويزيوني بكشاند. (يادآوري شهامت و دلاوري اين اسير مجاهد خلق خود فرصتي ديگر ميطلبد كه به بحث ما مربوط نيست و از آن در ميگذريم).»
متأسفانه جز اسم دکتر ایرج فاضل و بخشی از مشاغل و پستهایی که داشته هیچ دادهی درستی در این مطلب نیست و محقق فوق سه «فاضل» گوناگون را که هیچ ربطی به یکدیگر ندارند یکی فرض کرده و کلاف سردرگم را سردرگمتر کرده است.
دکتر ایرج فاضل
————-
دکتر ایرج فاضل علاوه بر تخصص در حراجی عمومی، یکی از بهترین جراحان قلب و عروق کشور است. او تا سال ۶۰ که حمید اسدیان لباس سربازجویی اوین را به تنش دوخته، اساساً حزباللهی نبود و داستان نزدیکی او به رژیم بر میگشت به تیرماه سال ۶۰.
خامنه ای در ۶ تیرماه ۶۰ در مسجد ابوذر تهران در اثر بمبی که از سوی گروه فرقان در یک ضبط صوت کارگذاشته شده بود، به شدت زخمی شد و بیم از دست رفتن جانش میرفت. در این شرابط دکتر ایرج فاضل که پزشک حاذقی بود، توسط هادی منافی وزیر بهداری رژیم که خود جراح عمومی نیز هست (۱) برای عمل جراحی خامنهای فراخوانده شد. پس از توفیق فاضل و نجات جان خامنهای، او مقرب دستگاه شد و از آنجایی که ابنالوقت نیز بود، بوی قدرت او را مست کرد و به رژیم و حلقههای قدرت نزدیک شد.
حتا اگر این داستان را هم که ندانیم، بایستی از خود بپرسیم آخر آدم قحطی بود که یکی از بهترین جراحان قلب و عروق کشور را بگذارند در شعبه بازجویی اوین کابل بزند؟! آدم دیگر نبود؟! نمیتوانستند از او به جای شکنجه کردن که از هر کسی بر میآید در درمان نزدیکان خودشان استفاده کنند؟
آیا از خود سؤال کردهایم چه چیزی مانع از دیدن و درک بدیهیات میشود؟
فاضل هیچگاه پایش هم به اوین نرسید چه برسد به این که رئیس شعبه هفت اوین باشد. اگر اوین را یک کشتارگاه بزرگ فرض کنیم بی گمان شعبه هفت قصابخانهی آن بود و شقیترین عناصر رژیم آن را اداره میکردند.
ایرج فاضل در دولت دوم میر حسین موسوی که در سال ۶۴ تشکیل شد به وزارت علوم رسید. اما همان موقع هم به خاطر نداشتن سوابق حزباللهی و به قول معروف «لیبرال» بودن با مخالفتهای جدی در نظام روبرو شد و بالاخره پس از مدت کوتاهی برکنار شد و محمد فرهادی جای او را گرفت که در عملیات «فروغجاویدان» با تعطیل اعلام کردن دانشگاهها، خود جزو اولین نفراتی بود که به کرمانشاه رفت. فاضل پس از انجام عمل جراحی روی خمینی دوباره در دولت رفسنجانی به وزارت رسید و این بار تصدی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را عهده دار شد. عمر او در این دولت نیز مستعجل بود و به زودی از نفس افتاد. از همه مصیبتبار تر این که حمید اسدیان در ادامه همان مطلب مینویسد:
«فاضل همسر مجاهد قهرمان شهلا حريري بود. اين شكنجهگر پليد بر سر پيكر متلاشي شده شهلا حاضر ميشد تا او را درهم شكسته و به يك مصاحبه تلويزيوني بكشاند.»
این در حالی است که شهلا حریری مطلق همسر دکتر ایرج فاضل نبود و دادههای بالا از اساس نادرست است.
البته ذکر این نکته ضروری است که دکتر ایرج فاضل با تصدی پست وزارت در دو دوره مختلف از حیات نظام جمهوری اسلامی، مسئولیت حقوقی انکارناپذیری در جنایاتی که رژیم مرتکب شده دارد. هدف نوشتهی بالا بیان واقعیتها و تصحیح اشتباهات است و نه سلب مسئولیت از یکی از همکاران رژیم.
دکتر هوشنگ فاضل
—————
دکتر هوشنگ فاضل دندانپزشک حزباللهی بود که در سال ۵۸ به همراه ولایتی، لواسانی و … معاونت دکتر موسی زرگر وزیر بهداری را که جانشین دکتر سامی شده بود، به عهده داشت. وی همسر شهلا حریری مطلق از هواداران مجاهدین بود.
در جریان انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی شهلا حریری مطلق توسط چماقداران رژیم به شدت مضروب شده و به بیمارستان انتقال یافت. شرح دیدار مسعود رجوی از او در بیمارستان و عکسهای آن، مدتها نقل محافل سیاسی بود.
با این حال زندگی مشترک شهلا حریری مطلق و هوشنگ فاضل با داشتن دو فرزند ادامه یافت تا شهلا این بار به جرم تلاش برای کشتن سران رژیم که به خانهی آنها تردد میکردند، دستگیر و پس از تحمل شکنجههای بسیار اعدام شد. بعد از اعدام او همسرش بیشتر گوشه نشین شد و پست و مقامی هم نگرفت. اگر اشتباه نکنم وی در سال ۷۲ ریاست بخش دندانپزشکی دانشگاه آزاد را داشت.
چنانچه ملاحظه میشود رابطهای بین شهلا حریری مطلق و دکتر ایرج فاضل نبود.
سابقاً هم آقای حمید اسدیان به این موضوع نادرست اشاره کرده بود؛ در جلد یک کتاب «نه زیستن نه مرگ» اشتباه ایشان را متذکر شدم. اما متأسفانه نه تنها آن را تصحیح نکرد، بلکه به آن شاخ و برگهای اضافیهم داده و این بار دکتر فاضل را سر بازجوی شعبه هفت نیز معرفی کرد! بعید میدانم اگر همسر شهلا حریری مطلق حاضر شود و شناسنامهاش را نیز ارائه دهد ایشان دست از ادعای نادرستش بردارد و اشتباهش را تصحیح کند.
اصغر فاضل
———-
وی از سال ۶۰ یکی از بازجویان شقی شعبه هفت اوین بود. یکی از مشخصههای او این بود که عرقچینی سفید رنگ به سر داشت.
گفته میشد وی بعدها به عضویت هیأت علمی دانشگاه بهشتی (ملی سابق) درآمد. از صحت و سقم خبر مزبور بیاطلاعم، اما میدانم وی ترفیع مقام یافت و در دیوان عالی کشور دارای پست و مقام شد.
چنانچه ملاحظه میکنید آقای اسدیان سه نفر را یکی فرض کرده و دادههای بالا را که ربطی به واقعیت ندارد تولید کرده است.
حاج کربلایی و «حاج مهدی» کربلایی
——————————–
حمید اسدیان پس از مشاهدهی عکسی از «حاج مهدی کربلایی» در سایت اداره كل زندانهاي استان تهران 27مرداد86، در مورد او مینویسد:
«حاج مهدي كربلايي: معاون داخلي اوين در كنار كساني همچون برادران حسين زاده، و حاج جوهري فرد(با نام مستعار مهدوي) همگي از باند لاجوردي بودند كه در سمت مديران و معاونتهاي شكنجهگاههاي مختلف انجام وظيفه ميكردند اما در شكنجه و تيرباران اسيران نيز فعالانه شركت داشتند. »
حاج كربلايي فردي بسيار فاسد و دريده بود. محمود رؤيايي، زنداني مجاهد از بند رسته، در جلد پنجم خاطرات خود، به نام ياد ياران، درباره حاج كربلايي نوشته است: «حاج كربلايي علاوه بر فحاشي و انواع دريدگي و رذالت، در موارد بسياري به خواهر و مادر زنداني پيشنهاد صيغه و ازدواج موقت! در ازاي آزادي عزيزشان را داده بود».
خواهر يكي از تيربارانشدگان نيز سالها بعد نوشته است وقتي كه به محل شكنجهها برروي بدن برادر اعدام شدهاش به حاج كربلايي اعتراض كرده او با افتخار و طعنه گفته است: «نگران جای شكنجههايش نباشيد خيالتان راحت، گلوله را به همان جای شكنجهها زدیم» (سايت ايران امروزـ انگار همین دیروز بود!ـ عفت ماهباز ).
او با تعداد ديگري از بازاريان باند لاجوردي از جمله حاج شیرینی، ناصر آقائی، حاج مراد و عباس تیموری، از مسئولان کارگاه اوین بودند و از اين راه پول هنگفتي به جيب زد.
حاج كربلايي تا سال84 در سمت مدير داخلي اوين به سركوب زندانيان سياسي مشغول بود. به طوري كه «زندانيان سياسي بند350 زندان اوين» در جوابيهيي به اظهارات معاون دادستان (26 آذر84) به يورش تيغكشان و پاسداران رژيم به زندانيان سياسي و ضرب و شتم آنان و سرقت اموالشان اشاره كرده و نام كربلايي را در كنار حبیب عباسی (مسئول حفاظت اطلاعات زندان اوین) و یوسفی (مسئول بازرسی و حراست زندان اوین) آورده اند.
كربلايي سپس به عنوان رئيس زندان فرديس كرج معرفي شد. او از طريق ساختن كارگاههاي توليدي در زندان و مزد بسيار ناچيزي كه به زندانيان ميدهد به استثمار وحشتناك زندانيان مشغول است.
سايت اداره كل زندانهاي استان تهران او را «از نسل انقلاب» و نسلي كه «روي طول موج و مماس با خط اول نهضت اسلامي» بوده است معرفي ميكند كه اكنون «با كولهباري از تجربه در عرصههاي مديريت زندان، رياست ندامتگاه فرديس را عهدهدار است». هرچند به چند شهادت در مورد نحوه برخورد اين جلاد غارتگر اشاره كرديم ولي در دستگاه آخوندي حاج كربلايي لقب «مجاهد خاموش» را گرفته است كه از «اولين روزهاي انقلاب» «به طور رسمي در مدرسه رفاه سپس زندان قصر» و بعدها در اوين مشغول وظيفه بوده است. … (سايت اداره كل زندانهاي استان تهران 27مرداد86)»