قبله گاه من کو؟

راست مگویی دوست.

درس امروز این است:

شهر من نورانیست؛

کوچه ها یش رنگی ست؛

مردمانش مشغول

خنده از گوشه چشم و لبشان می بارد.

شهر من شهر دلیری و غنا ست.

شهر من خوشبخت است.

 

شهر من دایره است.

گرد تا گرد خیابانهایش

کاخ و بازارچه است.

شهر من ناشنواست؛

 و گهی نابینا ست؛

پاسبانش بسیار

شحنه هایش هشیار؛

و ز هر سوی مرا می خوانند

نای این زنجره ها

تا متاعی بفروشند مرا.

راه من گمشده در همهمه کوچه و بازارچه ها ست.

چاره ای می جویم.

 

با خودم می گویم

سر به عصیان بزنم.

قطبنمایی گیرم

پنجه در پنجه این دایره اندازم سخت.

سینه لجه شب را بدرم

و گریز آغازم

رو بدان جانب بیدار گذارم تنها.

 

بانگ یک دغدغه می خوانَد باز:

قبله گاه من کو؟

خواب و بیداری چیست؟

تا چه آبشخور آسوده بتازم بی باک؟

به کدامین جانب

بار این پیکر بیهوده کشانم بر دوش؟

واپسین نفس که آهنگ چنین راهی کرد؛

واپسین گوش که آواز چنین نای شنید؛

واپسین دل که با دیدن او خود را باخت؛

                             در کجا پنهان است؟

 

          از خودم می پرسم:

گیرم آن روح که آن بانگ شنیدستم من،

تا کدام منزل این راه نپیموده سفر خواهم کرد؟

چه کسی گفت که من تازه ترین رهرو این طغیانم؟

تکیه گاه من چیست؟

 

چه کسی خواهد گفت:

قبله گاهت شاید

قطره آبی باشد

به گوارایی بی رنگ خیال؟

 

چه کسی سفره اندرز گشاید پیشم؛

و بگوید با من:

نه بدان چارق و پیتابه نیازیست ترا؛

نه بدین توشه راه.

قبله گاهی می جوی؛

کسی از خیل همآوردان تا

گُرد و گستاخ نماید راهی.

 

قبله گاه من کو؟

 

سی ام شهریور ماه 1387

اتاوا 

 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!