باد فتقی گرفته ام که مپرس
رنج رتقی کشیده ام که مپرس
زبس که زورم آمده به هرطرف توی هچلی چپیده ام که مپرس
به زیربار فربه وچاق زندگی چنان لاغروتکیده ام که مپرس
درچکاچک سیلی به روی سرخ چنان ترمزی بریده ام که مپرس
عمری زجیب وزکیسه داده ام جنس بنجلی خریده ام که مپرس
حیف که دیده به خوبرویان بستم حوریان عنتری بدیده ام که مپرس
حافظا نق نق امشبم را تو ببخش چنان زعقل خودرمیده ام که مپرس