مرا اگر توان آن نیست
که لبان خشکیدهام را از آبشار موهایت
که بر شانههایت فرو میریزند، سیراب کنم
مرا اگر توان آن نیست که با ترنم لالاگونه ات
چشمهایم را که تمام قلمرو شب را دویده است خواب کنم
مرا اگر یارای آن نیست
که تن رنجور خویش رابه وسوسه مستی چشمان تو
غسل تعمید در شراب کنم
..
یک انگشت اشاره تو مرا بس
تا هجوم خستگی را در آستان وجودم جواب کنم