کنون که يک چند از هم بلاگيها چامه سرايی ميکنند , به من هم امروز برات شد که زوراباد هم شهريه و به يک باره چون امروز يه چند گاهی دور و برم هياهو نيست و کار ارومه , نويساچ به دست کردم و يارستم که سروده ای شاينده زر زر کنم . اگرچه , پيشاپيش از پيشگاه چامه سرايان فرزانه اين سايت از برايه کمبود و اک {عيب } در پساوند {قافيه} پوزش خواسته , اميدوارم اين سروده ابگوشتی رو زير سبيلی رد کنن چون اينو با شتاب نوشتم تا کار ارومه و بخت به راه . و بيک , انگيزه از اين سرود به راستی جستاری در ارزويه اشکار و نهانی از برايه اينست که هميدن کرده و همدل شويم به اين انگار که روزی بيايد که کودکان و ايندگان , فارسی را پيراسته گويند , فرهنگ را نا الوده اموزند ,تاريخ باستان ايران را ارج دهند و ازرم و يادواره سرزمين کورش انشان را پاس دارند . به اميد دورانی که ويران از ديوان و دژخيمان انيرانی رهايی يابد و ايران شود .
بخوان ای کودک ايران ز کورش پور از مام اييران
بخوان فردوسييش ان پير توسی ز پند و چامه اش ايران پرستی
بخوان ای کودک ايران ز دارا , ان شه فره دليران
ز جمشيد و کيومرث و فريدون ز بهرام اردشير , يزدگرد و تيسفون
ز پوراندخت,سودابه و رکسان ز شهبانو سوان از ايل سکسان
بخوان زان پهلوان رستم ز شيران که جستد رزم با ديو انيران
بخوان زرين کلا, ان خسرو پيروز که جويد فره ايران بر رم و زووس
بدور اندازمسعودي,بن اشراق و سيه وردی چکامه تازی بنويسند و امت را سيه کردی
اگرچه صدرملا,خشدلو فرزانه دينست تو ای بچه نشو خر همو يک رند بيدين است
بشور از پرتو جانت نماد امت و تازی
بکاری تخم پاک گويش فارسی که باشد زان سپس راهه سخن بازی
سهش گردان سرشت و گويش خويش اگر خواهی ستانی فارس گويش را ز نا خويش
به ورجاوند ايرانت نگه کن به فر فرجاد يزدانت سيير کن
پرستش کن اهورا ان خدايه ارياها را که افندد بر دژمن ,گر او گردد سيه کارا
ز صمصم پند گير ای بچه پررو وگرنه بر سرت من ميزنم يک هسته الو
شاد و پاينده
چاپيدن اين سروده روا نيست مگر با پرميت من . مرصی