روزنی دیگر 2

شب از میانه گذشته است.

خامه از چنگال شیطان ربوده،

داستان می سراید چهری

با زبانی الکن: آموخته با شلاق.

او آرزو می پرورد که غزلپاره بفروشد

در خیابانی که دم زننده گانش 

درختند و جویبار و علف

و بازاری کساد.

دیوانه به خارا هم مهر می ورزد.

از باد هم حرف شنوی دارد.

 

ولی من کسانی را میشناسم

که مطاع سیاست می فروشند

در آب گل آلوده ی زمان

و داعیه راست کرداری را

با چنگالهای خون آلود.

آنان رونق بازاری دارند “که مپرس”.

 

من کسانی را میشناسم

که با خوشه های رسیده ی بمب

به شکار انسان می روند

با همدستی ماشینهایی که

 همراه جانداران نفس می کشند

با چشمانی که پروای زیستن در ایشان مرده ای جاوید است؛

و انسانها شماره گانی بی مقدار.

 

من هنوز هم زنی را می بینم

که با زنبیل واژه گان درشت و بی معنا

در “جویباری که به گودالی می ریزد”

علم صید مروارید می آموزد؛

و هرگز گنجینه ی آب را نمی فهمد؛

و هر بامداد تردامن به خانه باز می گردد

بی آنکه صیدی کرده باشد.

 

او طعم بازار و خیابان و سیاست را می شناسد؛

و نام و نشان آنان که خشم را ستوده،

درکمین فرصتهای خونین نشسته را

خوب می داند.

 

فیلسوفی را سراغ  دارم

که از باغ استیصال میوه می چیند.

او فاصله ی افلاطون به ارسطو تا ماکیاول را

با راست ترین خط هندسی

تا چکمه بوسیی شهزاده ای نگونبخت 

 دگردیسی می فرماید

تا حاکمانی حکیم بپرورد به سان سکندر

پیش از آنکه فتوای سلاخی کسانی را توشیح فرماید

که در چهارچوب نظریه ی نسبیت ارزشها یش

به تقدس باورهای دونش

کافر گشته اند.

 

من فلسفت نمی دانم.

علم آفاق هم نخوانده ام.

با دانش انفس هم قهری ابدی دارم.

کوله بارم خالی از تجربت پر بار جهاندیده گان است.

 

باا اینهمه

هنوزهم روزنی را می شناسم

کزان ابدیتی جاری را دزدانه به تماشا می نشینم

و با زورقی به دنبال بانگی که هر از گاه مرا می خواند

با شتابی بی خویشتن

تا اقیانوسی آرام یکنفس پارو می زنم.

 

من هنوز رخنه ی باغ همسایه را به خاطر دارم

که از آن حسرت میوه های نارسیده اش را

در قلب کودکی بکارم

تا در بهاری دیگر به بار بنشیند.

 

من هنوز هم نبض پر تلاش زمانم. 

 

بیست و سوم آذرماه 1387

اتاوا

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!