تفکرات سال نو

روزگار غریبی است.  امروز که حالم کمی بهتره یاد یاد یک جوک قدیمی و یک قصه که خدا بیامرز پدرم می گفت افتادم.

میگن یه یارو با ب. ام. و. داشت توی جاده میرفت.  یک نفر که سوار یه موتور وسپا بود خودشو بهش رسوند و بهش علامت داد پنجره اش را بکشد پایین.  یارو که پنجره رو کشید پایین، موتور سواره بهش گفت “آقا، وسپا بلدی؟”  راننده’ ب. ام. و که بهش خیلی بر خورده بود این یارو داره براش ژست میگیره یک فحش آبدار نثار موتور سواره کرد و پاشو گذاشت روی گاز و رفت.  موتور سواره همینطور بغل ماشین یارو گاز میداد و میامد.  دوباره بهش علامت داد پنجره اش رو بکشد پایین.  دوباره رانندهه که پنجره رو کشید پایین، موتور سواره بهش گفت:  “آقا، وسپا بلدی؟” راننده’ ب. ام. و. باز یک فحش آبدار روانه’ یارو کرد و پنجره رو کشید بالا.  طولی نکشید که موتور سواره توی یک سرپایینی با سرعت از ب. ام. و. سبقت گرفت و رفت.  ده دقیقه’ بعد توی جاده’ راننده’ ب. ام. و. متوجه شد که موتوریه و وسپاش رفتند بالای یک درخت.  وایساد و پیاده شد.  رفت سراغ راننده’ وسپا که مجروح و خونین داشت از درد به خودش می پیچید.  بهش گفت:  “مرتیکه’ ازگل.  اینهمه لفظ آمدی، اینهمه فیس آمدی که وسپای زپرتی رو به رخ من بکشی؟  حالا دیدی داغون شدی؟  چه مرگت بود؟”  راننده’ وسپا گفت:  “نه آقا.  من تازه این موتور رو قرض کرده بودم سوارش شده بودم.  هی ازت می پرسیدم وسپا بلدی که ازت بپرسم ببینم میدونی ترمزش کجاست یا نه!”

این روز ها یک عده سوار وسپا های قرضی شدن دارن تا میخوره گاز میدن.  تا پای جون.  جای ترمزش رو هم بلد نیستن.  یکی نیست بهشون بگه بابا، حالا مال و جون اونای دیگه به درک، میری بالای درخت ها!  ترمز کن جونم، اگه جاشو بلدی.  اگه بلد نیستی هم بگو تا جاشو نشونت بدم!  وگرنه دیدار ما پای درخت!

حالا قصه ای که پدرم می گفت و اگر درست دارم نقلش نمی کنم مرا ببخشید.  می گفت یک روز سعدی داشت در بازار راه میرفت.  یک بچه’ تخس پر رو وایساده بود و به هر کی رد می شد تف می کرد و فحش می داد.  به سعدی که رسید یک تف آبدار انداخت توی صورت شیخ.  سعدی دست در دستارش کرد و یک سکه’ طلا در آورد و داد به پسره.  یکی که داشت نگاه می کرد به سعدی گفت بابا این چه کاریه می کنی؟  این بچه پر رو به تو تف می کنه اونوقت تو بهش جایزه هم میدی؟  سعدی گفت ببین، سر شاخ شدن با بچه در شان من نیست.  من به این بچه یه سکه’ طلا دادم که این فکر کنه خیلی خوب کاری کرده به من تف کرده و باز هم این کارو بکنه.  پشت سر من یه یارو سرهنگه داره میاد.  تا به این بچه برسه، بچه هه به اون هم تف می کنه.  اونوقت اون سرهنگه شمشیرشو بیرون میکشه و سر از تن این بچه هه جدا می کنه.

بعضی وقتا که آدمایی رو می بینیم که خیلی پرروگی می کنن، بهتره از بحث و جدل باهاشون خودداری کنیم.  وقتی خوب فکر کردند کارشون خوب و درسته و تکرار کردند، یه سرهنگی چیزی از راه میرسد و ترتیب کارشان را خیلی بهتر از ما میدهد.  به بی ادب ها و هتاک ها محل نگذاریم.  حواله شون به سرهنگهایی که تو راهند.

کوه به کوه نمیرسه، آدم به آدم میرسه!  حتی توی دنیای مجازی، حتی توی آکواریومی به نام ایرانین دات کام.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!