روزبه پوردادويه، ابن مقفع

Author : Ehsan TABARI

شمه اى در باره ى زندگى و آثار يكى از بزرگترين نوابغ ايرانى

روزبه فرزند دادويه ى پارسى اندكى بيش از ١٢٥٠ سال پيش از اين، در يك خاندان ايرانى زرتشتى از اهالى شهر جور (فيروز آباد فارس) كه در شهر بصره اقامت گزيده بود فرزندى تولد يافت كه تا امروز نيز استاد بى همتاى نثر عربى بشمار است و از بنياد گذاران بزرگ فرهنگ درخشان دوران خلافت عباسى است.

مورخين عرب او را از بزرگترين مترجمين و “نقله حكمت” دانسته اند و ابن نديم او را از “بلغا عشره ناس” شمرده است.

دادويه “عامل خراج” يا پيشكار دارائى امويان در عراق بود و فرزندى كه در سال ١٠٦ يا ١٠٩ هجرى قمرى در خاندانش تولد يافت روزبه نام گرفت كه بعدها اسلام آورده و عبدالله ناميده شد و به ابن مقفع شهرت يافت. زندگى عبدالله بن مقفع كوتاه بود. وى بنا به تصريح فيلسوف و نويسنده شهير عرب “جاحظ” جوانى زيبا، سوارى توانا، مردى كريم و سخى بود كه بدست دشمنان كين جوى خود در سال ١٤٥ هجرى در سن ٣٦ سالگى در عين شگفتگى و جوش زندگى كشته شد.

در زندگى روزبه پوردادويه حوادث بسيارى نيست. شغل عمده او رتبه ى كاتبى در دستگاه امرا بود. نخست كاتب داود بن يوسف از امرا بنى اميه شد. سپس در خدمت دو عم ابوجعفر منصور خليفه عباسى (يعنى عيسى و سليمان) بكار منشيگرى اشتغال يافت. در همين مقام با خليفه آشنا شد و خليفه ى عرب را اين جوان تيز هوش و فاضل و مغرور ايرانى پسند نيافتاد. حادثه اى كه به فناى ابن مقفع انجاميد چنين است: وى از سفيان بن معاويه بن يزيد بن مهلب بن ابى صغره امير بصره نفرت داشت.

مورخين مى نويسند كه ابن مقفع سفيان را استهزا مى كرد و گاه او را “ابن مغتلمه” (١)مى خواند و گاه بسبب بزرگ بينى سفيان، هرگاه بر او وارد مى شد سلام عليكما مى گفت يعنى سلام بر هر دوى شما. از اينرو سفيان كينه او در دل گرفته بود و زمانى كه منصور خليفه بسبب نامه ى تندى كه ابن مقفع از زبان دو عمش باو نوشته بود بر اين كاتب بليغ بر آشفت، سفيان از او رخصت گرفت تا روزبه را نابود كند و رخصت يافت. پس بفريب روزبه را نزد خود خواند، به خلوتگاه برد و اندام وى را از هم ببريد و در تنور افكند و چنانكه سوگند خورده بود او را به “قتل غيله” (٢) بكشت و پس از قتل او گفت: بر مثله تو مرا مواخذتى نيست چه تو زنديقى و دين بر مردمان تباه كردى”(٣)

ولى بنا به استدراك نگارنده قتل ابن مقفع كه يكى از ناشرين بزرگ حكمت يونان و از مبلغين فرهنگ ايرانى و از متعصبين در محبت ميهن خود ايران و از متهمين به پيروى از دين زرتشت بود بتمام معنى داراى علل سياسى و ايدئولوژيك بود.

براى اينكه اين نكته مبرهن شود بد نيست به محيط معنوى دوران حيات ابن مقفع و برخى قرائن و شواهدى كه مويد نظر ماست بيافكنيم:

١) در آنزمان كه ابن مقفع مى زيست هنوز تنور نبرد بين شعوبيه ى ايرانى و عرب سخت گرم بود. “شعوبيت” يعنى تعصب نژادى و قومى و شعوبيه ى ايرانى و عرب هريك قوم و نژاد خود را بر ديگرى رجحان مى دادند و در مثالب و معايب يكديگر سخنان تند و تيز مى گفتند. نصر بن سيار از شعراى عرب بهنگام تحريك عرب به قتل ابومسلم خراسانى (همان كسى كه تخت خلافت را از امويه بازستاند و به عباسيان داد) وصفى از شعوبيه دارد كه از جهت نشان دادن تعصب و خصومت دوجانب نمونه وار است. وى مى گويد:

قد ما يدينون دينا، ماسمعت به
عن الرسول و لم تنزل به الكتب
فمن يكن سائلاعن اصل دينهم
فان دينهم: ان تقتل العرب

(يعنى دين آنها دينى كهن است كه از پيمبر چيزى در باره آن نشنيده ايم و كتابى بر آن نازل نشده است و اگر بخواهيد ريشه ى اين دين را از ما باز پرسيد، پاسخ من آنست كه دينشان كشتن عرب است)(٤)

يا بشار بن برد شاعر معروف ايرانى نژاد عرب كه از شعوبيه ى ايرانى بود در خطاب به عرب مى گفت:

تفاخر يا ابن راعيه و راع
بنى الاحرار، حسبك من خسار
و كنت اذا ظلمت الى قراح
شركت الكلب فى ولغ الاطار

يعنى:
اى شبان زاده ياوه پوچى است
نزد آزاده دعوى خامت
تو همانى كه گاه تشنه لبى
بود ابشخور سگان جامت(٥)

ابن مقفع در آن ايام به دلايل عديده اى كه در دست است از شعوبيه ى ايرانى بود و شگفت نيست كه خليفه ى عرب و امير سنگدل وى او را دشمن مى داشته اند و همينكه توانسته اند وحشيانه از او كين توخته اند.

٢) از آن گذشته بايد بخاطر آورد كه در آن ايام جريان مبارزه ى با زنادقه نيز جريان پر جوشى بود. در دوران خلافت عباسى صدها تن از بهترين روشنفكران عصر بجرم زندقه از دم تيغ بيدريغ گذشتند. قاتل فرومايه ى ابن مقفع او را زنديق مى نامد. تمام كسانيكه به زرتشتى گرى، مانيگرى، مزدكى گرى، پيروى از ابن ديصان و مرقيون دو فيلسوف مكتب سورى كه قائل به ثنويت بوده اند و حكمت يونان و غير، و غيره متهم مى شدند، زنديق نام مى گرفتند. طبرى مورخ شهير در حوادث سال ١٦٩ متذكر مى گردد كه خليفه ى عباسى المهدى به موسى الهادى فرزندش توصيه ى بليغ كرد كه زنديقان را نابود كند. براى آنكه معلوم شود كه هر انحرافى از آداب و سنن عرب را زندقه مى ناميدند و بويژه تا چه اندازه اين اتهام بر ايرانيان آنزمان برازنده بود وصفى را كه جاحظ از زنادقه كرده است در اينجا مى آوريم:(٦)

كسى كه از ميان نويسندگان سر بلند كرده، از سخن عبارات شيرين را آموخته، از علم اندكى تلقى كرده و حكم بزرگمهر را روايت مى كند و وصاياى اردشير را حفظ دارد و انشا عبدالحميد را مطالعه مى كند و ادب ابن مقفع را اخذ نموده و كتاب مزدك را معدن علم دانسته و كليله و دمنه را مايه ى فضل شناخته و گمان مى كند كه در سياست فاروق اكبر شده … و آنگاه بر قرآن رد و انتقاد كرده و آنرا متناقض و متباين مى داند، سپس اخبار و احاديث را تكذيب مى كند، راويان حديث را طعن مى كند، اگر شريح را ذكر كنند مذمت مى كند، اگر حسن بصرى را وصف نمايند نكويش نمى شمرد و اگر شعبى را نام برند نادانش مى داند و مجلس خود را به ستايش اردشير بابكان و دادگرى نوشيروان و جهاندارى ساسانيان سرگرم مىنمايد و اگر از جاسوس پرهيزد و از مسلمين حذر كند، سخن از معقول مى راند و از محكم قرآن گفتگو و از منسوخ آن خوددارى مى نمايد و آنچه را به چشم ديده نشود، يا عقل آن را نمى پذيرد تكذيب مى كند و حاضر را به غائب ترجيح مى دهد و آنچه را در كتب وارد شده اگر مقرون به منطق باشد قبول و الا رد مى كند…
چنين كسى زنديق است(٧)

در اين بيان تعميمى جاحظ اشارات فراوان به انواع جريانات فكرى مترقى عصر و بويژه اشارات صريح و بليغ به شخص ابن مقفع است. علاوه بر آنكه از او و كتب او (مانند كتاب ادب الكبير و مزدك و كليله و دمنه و غيره) به نام ريشه ها و منابع زندقه ياد شده، غالب صفات مشروحه قبائى است كه بر بالاى ابن مقفع راست مى آيد، زيرا اوست كه فرهنگ ايرانى و يونانى را چنانكه خواهيم ديد بزبان عرب منتقل كرد و بقول سفيان بن معاويه دين بر مردمان تباه ساخته است.(٨)

٣) بعلاوه با آنكه ابن مقفع اسلام آورده بود شهرت داشت كه زرتشتى است. بر فساد دين او اين دليل را مى آورند كه روزى از برابر آتشكده اى مى گذشت اين دو بيت احوص حجازى شاعر عرب معاصر خود را بر زبان آورد كه:

يابيت عاتكه اللذى اتعزل
حذرالعدى و به الفواد موكل
انى لامنحك صد وداننى
قسما اليك مع الصدود لاميل

اى خانه ى دلدار كه از بيم بدانديش
روى از تو همى تافته و دل بتو دارم
رو تافتنم را منگر زانكه به هر حال
جان بهر تو مى بازم و منزل بتو دارم(٩)

٤) از آن گذشته بايد در اينجا بايد از “غدر عباسيان” و پيمانشكنى و ريا كارى و قساوت آنان ياد كرد. عباسيان با ابومسلم خراسانى، خاندان نوبختى، خاندان برمكى، افشين خيدر، مازيار بن قارن، بابك خرمدين و بسيارى ديگر از ايرانيان رفتارى جز اين نداشتند كه از آنها اگر بتوانند استفاده كنند و سپس بفريب بدامشان كشند و نابودشان سازند. خاندان عباسى كاتب بليغى چون ابن مقفع را از چنگ امير اموى بيرون مى آورند و پس از آنكه از قريحه شگرف او بسود خويش چند صباحى استفاده مى كنند، او را به تيغ جلاد مى سپرند. “قتل غيله” شيوه ى سالوسانه و رذيلانه آنان بود.

روزبه بى هيچ اغراق شهيد دانش، ميهن پرستى، شهيد روح بى باك و تسليم ناپذير خود است و نه فقط از جهت دانش و مقام والاى ادبى خود، بلكه از جهت روح پيكارجوى خويش در تاريخ ميهن ما جائى ارجمند دارد.

آثار ابن مقفع را مى توان به سه گروه تقسيم كرد:

نخست آن آثارى كه وى براى معرفى فرهنگ ايران از پهلوى به عربى گردانده مانند گاهنامه و آئين نامه و كليله و دمنه و خداينامه (كه آنرا سيرالملوك يا سيره ملوك الفرس ناميد) و كتاب مزدك و كتاب التاج و غيره.

دوم آن آثارى كه وى براى معرفى فرهنگ يونانى ترجمه كرده و به احتمال قريب به يقين آنها هم از پهلوى ترجمه شده و كتب منطقى ارسطو را در بر مى گيرد مانند “قاطيغورس”، “بارى ارمينياس”، “آنالوطيقا” و غيره. اين كتب غالبا در دوران سلطنت خسرو انوشيروان و بنا به تشويق او از طرف روحانيون نسطورى و يعقوبى به پهلوى ترجمه شده بود. برخى نيز مى گويند كه ابن مقفع “ايساغوجى” اثر فرفريوس صورى را نيز از پهلوى به عربى گرداند. بدين ترتيب نخستين آشنائى اعراب با آثار فلاسفه ى يونان از طريق اين تراجم ابن مقفع انجام مى گيرد.(١١)

سوم آثارى كه خود ابن مقفع نگاشت مانند “ادب الكبير” يا دره اليتيمه و “ادب الصغير” و “رساله الصحابه” و غيره.

ابن مقفع شعر نيز مى سرود ولى به قول مورخان در اين زمينه “مقل” و كم گو بود.

هدف ابن مقفع از ترجمه آن آثار آن بود كه روح مدنيت عاليتر ايرانى را در محيط عربى رخنه دهد. وى كتاب “الصحابه” كه مانند “نصيحه الملوك” غزالى و “سياست نامه” خواجه نظام الملك در امر كشور دارى نوشته شده است به بررسى مقولاتى مانند سپاه و قضا و عدالت و ماليات و استيفا و غيره مى پردازد و هرجا كه فرصتى مى يابد نظريات نقادانه ى خود را متذكر ميگردد و ترديدى نيست كه اين عبارات او در كتاب الصحابه نقد شديداللحنى عليه منصور خليفه است، نقدى كه بدون ترديد در فناى اين جوان دانشمند موثر بوده است. وى مى نويسد:

“اگر خليفه خود پاك و باصلاح باشد، حالت رعيت اصلاح پذير مى شود، زيرا اول طبقات خاصه و رجال دولت بايد صالح و پاكدامن باشند تا بتوانند جامعه را اصلاح كنند. رجال و كاركنان دولت هم صالح و عفيف نمى شوند، مگر آنكه پيشواى آنها پاك باشد. اصلاح مانند زنجير است كه بهم پيوسته، چون يكى از حلقات اصلاح گسسته شود، زندگى عمومى مختل مى گردد.”(١١)

يكى از آثار جليل وى كليله و دمنه است كه با آنكه وى از زبان پهلوى ترجمه كرده، چنان در ترجمه آن مهارت به خرج داده كه در واقع خود را در تصنيف اين كتاب شريك ساخته است.
از شانزده باب كليله و دمنه، چنانكه در مقدمه ى اين كتاب تصريح شده ده باب آن متعلق به هنديان و شش باب متعلق به ايرانيان است. در اصل هندى(پانچاتانترا) نظم و تركيب كنونى كليله و دمنه ملحوظ نبوده و مجموعه اى بوده است از حكايات پراكنده.

برزويه پزشك ايرانى اين حكايات را به ايران آورده و در مجموعه “كرتادمنكا” مدون ساخت و اين كتابست كه بوسيله ابن مقفع ترجمه مى شود.

مى گويند ابن مقفع در مفاوضات بيدپاى و دابشليم (ياراى و برهمن) و با استفاده از مذاكره اى كه بين اين دو در مقدمه ى ابواب مختلف كتاب شده برخى از انتقادات خود را از منصور خليفه گنجانده است.

ادب الكبير و ادب الصغير از مشهورترين كتب ابن مقفع در دوران قريب العهدش بود و با آنكه تصنيف خود ابن مقفع است ولى مسلما در تنظيم آن از انواع كتب پهلوى در دسترس خود استفاده كرده است و اين مطلب را خود او تصريح مى كند. اين كتب مجموعه اى از حكم زندگى است و در آن با لحنى فوق العاده احترام آميز از پيشينيان ايرانى خود ياد مى كند و خود را خوشه چين خرمن حكمت آنان مى داند.

در مقدمه كتاب “ادب الكبير” مى نويسد:

“پيشينيان چيزى نگذاشته اند كه نويسنده ى بليغ بتواند آنرا بپروراند، زيرا همه چيز را وصف و ذكر نموده اند، اعم از حمد و سپاس يزدان و تشويق مردم به عبادت خداوند و تحقير دنيا و شرح علوم و تقسيم آنها و تفصيل علوم و جداكردن هر نوع علمى از علم ديگر و چگونگى اقتباس و اخذ آنها و توضيح طريق آموختن علوم و اقسام و انواع آداب و اخلاق. بطوريكه هيچ چيز مبهمى نمانده است كه نويسنده بتواند آن را بيان كند. اندكى از برخى چيزها براى ما باقى مانده است كه با كمى هوش مى توان آنها را دريافت و بدين سبب من آنچه را كه در خورد مردم و مايه ى ادب از حكمت نياكان و گفته متقدمين اخذ نموده ام، دار اين كتاب مى نگارم.”(١٢)

 

Author : Ehsan TABARI

ـــــــــــــــ
١ مغتلم يعنى بنده ى شهوت و مغتلمه صفت چنين زنى است. ابن مغتلمه يعنى فرزند زنى فاجر.
٢ قتل غيله، قتلى كه از راه فريب و خدعه ترتيب داده شود.
٣ براى تفصيل اين جريان رجوع فرمائيد به لغت نامه دهخدا ذيل “ابن مقفع”
٤ … ضحى الاسلام
٥ ترجمه ى منظوم شعر بشار بن برد از نگارنده است.
٦ نقل ترجمه از كتاب “پرتو اسلام” جلد دوم صفحه ى ١٨٧
٧ … زنادقه
٨ … ماللهند
٩ ترجمه منظوم اين دو بيت از نگارنده است. آقاى بهروز ذبيح نيز مدتها پيش اين دو بيت را به پارسى ترجمه كرده اند.
١٠ دكتر احمد امين مورخ مصرى مى گويد: … پرتو اسلام
١١ همان كتاب صفحه ى ٢٤٨
١٢ همان كتاب صفحه ى ٢٣٤

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!