‫وصف زیبای فردوسی از فریدون مشیری

کلامی زیبا در وصف حکیم دانا فردوسی از زبان شاعر شیرین سخن مشیری:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صدای فردوسی که می سرود:
«به نام خدای جان و خرد»
مرا به سوی جهان فرشتگان می برد!
به روی پردهء ایوان خانه می دیدم،
کتاب و پیکر و دستار تاجوارش را!
که مثل سایهء رحمت ، کنار بارهء توس،
نشسته بود و سخن را به آسمان می برد!
فروغ ایزدی از چشم و چهره اش می تافت.
شکوه معجزه اش ، همین سخن که:
توانایی ات به دانایی ست،
مگر مسیح دگر بود او که می فرمود:
اگر که زنده بود او، مرده: آن که دانا نیست!
هنوز می بینم:بزرگدارادب را که در تمامی عمر،
نگاه و راهش ، همواره سوی داور بود،
عقاب شعرش ، بالای هفت اختر بود!
هنر به چشمش ، ارزنده تر ز گوهر بود،
مذاب روحش بر برگهای دفتر بود!
خروش او را از دور دستهای زمان ،هنوز می شنوم!
خروش فردوسی ، خروش ایران بود!
بدان سروش خدایی دوباره دل ها را
به یکدگر می بست, گسستگان را زنجیر وار می پیوست !
خروش او ، که :«تن من مباد وایران باد»
خروش او خبر بازگشت شیران بود!
خروش فردوسی، به خاک ریختگان را پیامی از جان داشت،
همین نه تخم سخن، بذر مردمی می کاشت!
نسیم گفتارش ، در آن بهشتِ خزان دیده می وزید به مهر،
دوباره ایران را ، می آفرید ، می افراشت!
هزار سال گذشت.
بنای کاخ سخن را که بر کشیده بلند،
نیافت هیچ ز باران و آفتاب گزند.
نه گوهری ست که ارجش به کاستی افتد.
نه آتشی ست که خاکسترش بپوشاند!
هزار سال دگر ، صد هزار سال دگر،
شکوه شعرش خون در بدن بجوشاند!
‫بزرگ مرد! همچون تو رستمی باید،
که هفت خوان زمان را طلسم بگشاید!
مگر دوباره جهان را به نور مهر و خرد،
هم آنچنان که تو می خواستی بیاراید!

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!