دعوت به نوستالژی ایرانی

دوست عزیزم مجید دلتنگ ایرانه.  دلش می خواد راجع به گذشته ها، بچگی هامون، جوانی هامون، حرف بزنیم.  از وبلاگ مشاعره هم زود خسته شد و لب ورچید!  خوب امشب فکر چاره ای برای مجید و خودم که دلتنگ ایرانم میخوام بکنم.  من و مجید از شما دعوت می کنیم تا برای ما از خاطرات بچگی تان، محله تان، و مدرسه تان برای ما بنویسید.  به قول آقا مجید هرچه می خواهد دل تنگت بگو!  به فارسی یا به انگلیسی، هر کدام راحت ترید و اگر فقط می خواهید چند کلمه’ مربوط (یا نا مربوط!) هم بنویسید می توانید.
 
یادمه روزی پنج زار پول توجیبی ام بود.  درسته نمیشد باهاش ساندویچ خرید، (ساندویچ کالباس دو تومن بود، ساندویچ تخم مرغ پونزه زار، و ساندویچ کره و مربای بالنگ یه تومن بود) اما میشد باهاش خیلی چیزا خرید.  خروس قندی، آب نبات کشی، فوتینا، اوسو…خلاصه خیلی کارها میشد کرد.  اما من با پول توجیبی ام فقط یک کار دوست داشتم بکنم.  دوست داشتم باهاش لوازم درست کردن بادبادک بخرم.  کاغذ برش، چوب حصیر، سیریش، و  مقوا و کاغذ رنگی برای درست کردن فانوس، یه قرقره نخ خوب محکم و شمع برای هوا کردن بادبادک و فانوس هاش در شب.

یادمه بعضی عصرای پنج شنبه با خرید لوازم مورد نیاز میامدم خونه.  خواهر کوچیک تر مو صدا می کردم و اون هم با خوشحالی میامد به من کمک می کرد.  تا من و برادرم خود بادبادکو می ساختیم و با چوب حصیر زهش را درست می کردیم، خواهرم هم ده ها حلقه’ خوشگل از روزنامه و کاغذ روغنی درست می کرد که همگی به هم متصل بودند و دنباله های بادبادکم می شدند.  من و برادرم بادبادک تمام شده را یا روی پشت بوم یا روی تپه های نزدیک خونه مون می بردیم و هواش می کردیم.  بعدش هم توی محله دنبالش راه میفتادیم از این کوچه به اون کوچه و پزشو می دادیم.  مخصوصا اگر شب میشد و بهش فانوس اضافه می کردیم.  آخ که چقدر خوش می گذشت.  آخ که چه حالی داشت وقتی می تونستم بپرونمش و دنبالش بدوم.  چند بار هم به خاطر بادبادکم توگوشی خوردم.  آخ که چه حالم گرفته میشد وقتی نخ قرقره پاره میشد و بادبادکم توی آسمون گم میشد.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!