خیانت کردم

من شب عروسیم باکره بودم. هجده سالم بود. شوهرم که از من هفت هشت سال بزرگتر بود، چند باری با فاحشه ها خوابیده بود و همین. فکر می کنم همدیگر رو دوست داشتیم اما امروز دیگه یادم نمیاد هجده ساله ها چی از عشق می دانند. چند سالی زندگی معمولیی داشتیم. بعدش هم اختلافاتمان شروع شد و دامه پیدا کرد تا جدا شدیم.

ازش هیچی راجع به سکس یاد نگرفتم. از شب اولش که خسته بودم و پاهام درد می کرد و دلم می خواست صورت و مو هامو بشورم و برم بخوابم، اما طاقت نداشت و صبر نکرد تا تمام سالهایی که با زن جوانش مدل حاجی ها با سرعت و بی دقت نزدیکی کرد، هیچ خاطره’ دل انگیزی از سکس باهاش ندارم. می دونم بعضی شبها وقتی خواب بودم، یکهو میامد می چسبید به من از پشت و من از حرارت و سفتی کیرش که به پشتم می مالید بیدار می شدم. همیشه پیش خودم فکر می کردم این چطوری و کی بدون من اینطوری تحریک شده؟ چرا زودتر بیدارم نکرد تا با هم تحریک بشیم؟ چندصد بار هم کیرش فقط تحریک و داغ نبود، بلکه خیس هم بود. معلوم بود تا لحظه’ آخر صبر کرده و بعد آمده سراغ من.

وای که چقدر حالم بد میشد. به حرکاتی که بعدش انجام میشد نمیشد بگویم عشقبازی. چون نه عشقی درش بود و نه بازی. وقتی اینطور بیدارم میکرد، فقط یکی دو دقیقه از آمدن فاصله داشت. چندین بار قبل از اینکه کیرش وارد کسم بشه آبش آمد. اول ها فکر می کردم سکس همینه. بعدا هر بار این اتفاق می افتاد خجالت می کشیدم. بعد از این هربار اینطور می شد غمگین می شدم. تا اینکه بالاخره از این ماجرا عصبانی می شدم. بالاخره فهمیده بودم که من برای شوهرم چیزی بیش از یک سوراخ نیستم، یک سطل آشغال، یک کاسه’ توالت. چیزی به اسم نوازش و بوسیدن و مالیدن و ناز کردن و تحریک کردن قبل از سکس برای ما وجود نداشت.

بدترین نتیجه’ این ارتباط این بود که من چون از سکس با شوهرم بدم میامد، برای مدت طولانی فکر می کردم که من اصولا سرد مزاجم، که من از سکس بدم میاد و مشکل خیلی بزرگی در این زمینه دارم. نمیدانستم باید به کی بگم و چه کار بکنم. می دانستم داشتن ارگاسم برای زنها در انتهای عشقبازی با یک مرد چیز مهمیه و خیلی دلم می خواست من هم بدانم که چه احساسیه، اما نمی دانستم باید چکار کنم.

حداقل سه بار متوجه شدم که بهم خیانت کرده، اما چون فکر می کردم من سردمزاجم، بعد از قهر و آشتی های وحشتناک بعدش، بخشیدمش و باهاش زندگی می کردم.

تا اینکه با مردی سر کارم آشنا شدم و نمیدانم چطور شد که عاشقش شدم. او هم زن داشت. شش ماهی کاری نمی کردیم بجز اینکه تمام روزمان را با هم سرکار بگذرانیم. عصر ها هم می رفتیم سر زندگی های خودمان و هیچوقت با هم تماس نمی گرفتیم. با او بود که می فهمیدم واکنش هایم به او فرق دارد. برای اولین بار توی زندگیم با حرف زدن با یک مرد، با یک نگاه، با یک شوخی، نهر کوچک و گرمی لای پاهام راه میفتاد، پستونهام سفت میشد و بی قرار می شدم.

کشف این تحولات جدید در خودم و در بدنم برای من به مثابه’ تائید زنیتم، تائید جنسیتم، و تائید سلامتیم بود. مثل اینکه با کشف این احساسات در خودم تازه داشتم مطمئن می شدم که من چیزیم نیست. دوستش داشتم.. اگر امروز می دیدمش امکان نداشت عاشقش بشوم، اما آن موقع، در جایی که در زندگیم بودم، حضورش معنا و اهمیت بسیار مهمی داشت و وقتی مردی برایت حضوری با معنا و مهم داشته باشد، عاشق شدن کار آسانی است.

تا اینکه یک روز با هم رفتیم یک ماموریت کاری.

وقتی با هم توی لابی هتل نشسته بودیم و حرف میزدیم، دستشو آورد و با انگشتاش روی صورتم خطوط ابرو، بینی و لبمو لمس کرد. همین. وقتی دستهاشو آورد پایین و به من گفت “میخوای بریم توی اتاق من؟” من بدون حرف دنبالش رفتم.

از توی آسانسور شروع کردیم به بوسیدن همدیگر. وقتی رسیدیم توی اتاق، نفهمیدم لباسهامونو چطوری در آوردیم و چطوری افتادیم توی بغل همدیگر توی تخت. منو می بوسید و لمس می کرد و من هم پاسخ می دادم. برای اولین بار توی زندگیم اون روز، کسمو خورد. از ترس و خجالت نمی تونستم نفس بکشم. با خودم می خندیدم که دارم به شوهرم خیانت می کنم و هنوز دست از ترس و خجالت بر نداشته ام. بعد از کمی تقلا می فهمیدم که حس عجیبی، رعشه’ ناشناسی، حرارت غیر قابل توصیفی، داره توی پایین تنه ام اتفاق میفته و از آنجا یک چیزی مثل رعد و برق به باقی بدنم متصاعد میشه.

اینجا بود که خودم را رها کردم. رها. دلم می خواهد این کلمه’ رها را چند بار بنویسم تا بتوانم احساسی را که آن روز در آن لحظه داشتم خوب بیان کنم.

برای اولین بار در زندگیم احساس رخوت و هیجان جنسی را توام تجربه می کردم. با این وجود آن بار اول که او با دهانش مرا لیسید و مکید، من نیامدم. طول کشید تا در برابر این پدیده به اندازه’ کافی آرام و پذیرا باشم تا بتواند مرا به اوج رسیدن ببرد.. اما نکته’ مهم دیگری که حس می کردم این بود که خیسم، خیس خیس.. وقتی بالاخره بعد از مدت طولانی، یا لا اقل در آن زمان برای من مدت طولانی حس می شد، روی من قرار گرفت و کیرش وارد کسم شد، از این که لیز می خورد و با حرکاتش موجهای لذت در من ایجاد می کرد متعجب و خوشحال شده بودم. چقدر احساس خوب و متفاوتی بود. معشوق من برای اولین بار در سکس با مرد مرا به ارگاسم معرفی کرد.

از سفر که برگشتیم زندگی سخت تر شد. برای دستهایش و بدنش و آغوشش بی تاب می شدم و این نمی گذاشت درست فکر کنم، درست تصمیم بگیرم. باهاش به هم زدم. ارتباط بین مرد زن دار و زن شوهر دار مجموعه’ پیچیده ای است که سراسر راهش پر از برنامه ریزی همراه با دروغ و احساس گناه است، چه مسلمان باشی و چه گبرو چه لادین. چه ایرانی و چه خارجی. از خودم بدم میامد و احساس عجز می کردم. وقتی باهاش به هم زدم راحت شدم. برگشتم سر زندگی خودم، نه برای ادامه اش، بلکه برای طلاق. طلاق نه برای مرد دیگری، بلکه برای خودم. باقیش باشد یه وقت دیگر.

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!