وحدت و دوستی

هنگامیکه در آلمان در یک دبیرستان تدریس میکردم یک شب معلم دانشگاه سابق من بدیدن من آمد با خودش یک مقدار کتاب و مقاله و سند همراه داشت همه را روی میز نهاد و گفت ببین امیر که چگونه این سیستمی جهنمی دنیا را به فساد و نیستی میکشاند. در یک کتاب که بزبان انگلیسی بود و نامش دست نامریی بود یک سری اسناد جمع آوری شده بود و نشان میداد که چطور این گروه نخبه برنامه ریز که کنترل شاید چهل در صد ثروت دنیا را در اختیار دارند با برنامه ریزی های طولانی مدت همه چیز را به نفع خود دستکاری میکنند.

او میگفت که آنان به اختلافات نژادی و مسلکی و مذهبی و قومی دامن میزنند و با قرار افراد در مقابل هم و جنگ و دعوا و از میان بردن ثروت افراد متوسط و نیازمند کردن آنان و در خدمت گرفتن نیروهای نخبه به پیشبرد منافع شوم خود که همانا بیچارگی درماندگی اکثریت مردم است دامن میزنند.

آنان با داشتن منابع سرشار مالی و با در اختیار داشتن معلومات وسیع از حوزه زندگی مردمان مختلفه عالم و دانستن فرهنگها و تمدنهای مختلف و با کنترل وسایل ارتباط جمعی براحتی میتوانند از مویی کوهی بسازند و همه چیز را که به نفع آنان نیست بهم بریزند. ترور کور کندیها و بقدرت رسیدن اشخاص معمولی و حمایت از دیکتاتورهای دیوانه همه در دست آنان است که همه را چون عروسکهای خیمه شب بازی هدایت میکنند.

عوامل آنان بهر جا رسوخ پیدا کرده اند و کسانی که از آنان اطاعت نکنند به سرنوشتی شوم دچار میشوند. ممکن است که دین وسیله آنان بوجود نیامده باشد ولی سو استفاده از دین بعنوان یک حربه بر علیه یکدیگر و بر علیه انسانها از دست آورد های آنان است. هنگامیکه به نطق یک روحانی سنی در اینترنت گوش میکردم دیدم که چطور با حرارت از شیعه بد میگوید و آنان را کافر واجب قتل میداند. وی میگفت که تمام شیعیان بایست کشته شوند و زن مرد کودک پیر و جوان ندارد آنان بوجود آورنده یک دین شیطانی هستند و بایست از میان برداشته شوند. شما میتوانید که نظیر همین نطق را از دهان یک روحانی شیعه بشنوید منتهی او این بار سنی ها را هدف قرار میدهد.

حال اگر تکه ها ی دیگر این پازل و یا معما را کنار هم قرار دهید براحتی میبینید که آنان میخواهند که نفرت و کینه را گسترش دهند و با ایجاد جنگ و فتنه مردم را از هستی ساقط نمایند و فقر و بی فرهنگی را توسعه دهند تا بتوانند مهره های خود را به آزادی انتخاب نمایند و بجان مردم بیندازند.

حتی در صدر اسلام ابوسفیان که دیگر نمیتوانست از راه بی دینی و بی اسلامی به مردم حکومت کند اسلام آورد و دیدید که چطور پسرش و نوه اش خلیفه اموی هم شدند. حتی یزید که شاید اصلا به دین و حضرت محمد اعتقادی نداشت به عنوان خلیفه مسلمانان حتی خانواده حضرت محمد را قتل عام کرد و کارش در آنزمان مثلا اسلامی هم بود. به عبارت ساده تر اینان به هیچ چیز معتقد نیستند بجز به پول و قدرت و تمام عوام فریبی آنان هم برای بدست آوردن پول و قدرت است اگر در آنروزگاران معاویه و پسرش یزید اسلام آوردند تنها به این خاطر بود که از این راه میتوانستند بهتر به گرده مردم سوار شوند. زیرا دیگر باورهای گذشته آنان خریداری نداشت.

نگاه کنید به همین صدام غره شده خودمان در زمانی که او حتی بمب هایی شیمیایی بر علیه مردمان غیر مسلح کرد استفاده میکرد همه مطبوعات و سیستم خبری دنیا و وسایل ارتباط جمعی سکوت کرده بودند و با همین سکوت به کار او صحه گذارده بودند. و در هنگام که او دربست در اختیار آنان و یا در راه پیروزی هدفهای آنان گام بر میداشت کاری بکارش نداشتند و او آزاد بود که هر کاری که میخواهد بکند ولی زمانی که حرف ناشنوایی را شروع کرد دیدید که چطور به بهانه حقوق بشر او را به زیر کشیدند.

آنان با در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی هر که را بخواهند بالا میبرند و پایین میکشند.

روزی که در کلاس هشت دبیرستان شاهپور درس میخواندم دو معلم ادبیات و انشا داشتیم دو جلال آقای جلال مقدم و آقای جلال آل احمد. در کلاس ما هم از طبقه ثروتمند آن دوره بچه هایی بودند و هم از طبقه متوسط و فقیر تر. یک همشاگردی من که خوب انشا مینوشت همیشه در انشا هایش به بچه های ثروتمند نشانه میرفت و آنان را هدف حمله خود قرار میداد او مثلا فرزند یک کاسب محل بود که با وجود داشتن درآمد خوب ولی جز طبقه بالا بحساب نمیامدند. در کلاس ما چند نفر همکلاسی داشتیم که جز طبقه اشراق آن زمان بودند پدرنشان چیزی مثل سرلشگر و سپهبد و یا سناتور بودند.

آنان همیشه به حمله های این شاگرد جسور که خوب هم انشا مینوشت مجبور به سکوت بودند و کلیه اتهامات وی را گوش میکردند و دم نمیزدند. من که از طبقه متوسط آن دوران بودم هم با طبقه ضعیف تر مراوده داشتم و هم طبقه اشراف با من سر جنگ نداشت. روزی به خود گفتم که این درست نیست که وی هر روز که انشا میخواند به نوعی به این بچه متلک میگوید و بی جهت به آنان حمله میکند.

من هم یک انشا نوشتم و مستقیما به آن پسر حمله و از آن دیگران دفاع کردم و نوشتم که این درست نیست که با حسادت به لباس و سر وضع این بچه ها و یا اینکه آنان با ماشین های آخرین سیستم به مدرسه میایند و ما پای پیاده بدون جهت به آنان حمله ور شد. ما بایست به هم احترام بگذاریم و از داشتن وضع بهتر دیگران که همکلاسهای ما هستند خوشحال شویم و نه اینکه به آنان حسادت کرده و با آنان دشمنی کنیم. معیار ما با یست دوستی و مودت باشد و نه حسادت و تنگ نظری . محسن که باورش نمیشد و من اینطور از آنان دفاع کنم سرش را به زیر انداخته بود . من که نوشته بودم که نباید زبان ادب و انشا خوب را وسیله تنگ نظری قرار داد و بایست با محبت و انصاف به دیگران نگاه کرد و از خوشبختی آنان شاد شد و نه اینکه حسادت کرد. ما بایست علم و دانش و ادبیات را وسیله مهرورزی قرار دهیم و نه برای کینه و حسد از آن استفاده کنیم.

این درست نیست که ما همکلاسان خود را به جرم اینکه در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده مورد حمله وتعرض قرار دهیم. بلکه بایست با تعاون و همکاری مشگلات هم را بگشاییم. محسن دیگر طاقت نیاورد و با اجازه معلم خواست که به من جواب بدهد و گفت که نویسندگان بزرگ نیز از قلم خود به ثروتمندان تاخته اند. من گفتم که همکلاسی های ما چه کنند که مادر و پدر تحصیکرده و ثروتمند دارند اگر این ظلم است ظلم طبیعت است نه آنان. مثلا نادربا بد بیاری پدرش و مادرش را در تصادم اتومبیل از دست داده بود و یا من چه کنم که در خانواده ثروتمند به دنیا نیامده ام. بهر حال من ناخواسته محبوب بچه های ثروتمند شده بودم و بچه های فقیر تر از من کناره گیری میکردند و حتی میخواستند با من نزاع کنند که چون من از نظر جسمانی از آنان قوی تر بودم و نیز رفتارم هم دوستانه بود نتوانستند با من مبارزه کنند و بالاخره هم با وساطت سایر بچه و مدیر مدرسه محسن با من دوباره دوست شد.

آن روز در یک کلاس سی نفره نمیشد که وحدت و دوستی ایجاد کرد که همه ما زیر چهارده سال بودیم و این همه مشگلات امروزه را نداشتیم ولی امروز ما با یک دنیا حسادت و کشمکش در نبرد هستیم. نابکاران برای غارت آخرین ذره مال ما با هم همدست هستند. نگاهی که به دوستان خود میکنم میبینم که مثلا ساسان با حدود چهل سال کار آنهم بعنوان استاد دانشگاه حتی یک پس انداز جزیی هم ندارد و همیشه دست به دهان است. در صورتیکه وی اهل عیاشی و ولخرجی هم نبوده است. او یک عمر زحمت کشیده است تا بتواند فرزندان خود را به دانشگاه برساند و اکنون که سالخورده است در آمدی ندارد که بتواند یک زندگی آرام داشته باشد. تمامی ثروت او توسط غارتگران غارت شده است. ویک سیستم دادگستری بی فایده و یک بیمه بی خاصیت او را به صورت فردی فقیر درآورده است.

دادگستری که بایست در راستای خدمت به غارت شدگان باشد و بیمه که بایست مردم خسارت دیده را کمک کند هر دو در چپاول مردم عادی دست در دست هم دارند . یک سیستم عریض و طویل بی خاصیت بنام دادگستری و یا وزارت عدلیه که یک لشگر قاضی و بازپرس در آنجانشسته اند و کارش سرگردانی غارت شده گان است و با برخورد های بی تفاوت و بمن چه بمن چه با مردم درد مند برخورد میکنند بود و نه بودشان یکسان است. در ایالات متحده آمریک که مشگل از این هم فرا تر میرود که غارت شده بایست اول پولهای نقد فراوان در کف وکیلان بگذارد و منتظر آنان بنشیند. شیادان و دزدان حرفه ای در آمریکا کارشان راحت تر است. آنان میدانند که قربانیان آنان بایست پول فراوانی اول خرج کنند تا مثلا قاضی به گفتار آنان توجه کنند. شرکتهای بیمه هم که بایست نامشان را به شرکتهای کلاهبرداری و دزد در روز روشن تغییر دهند زیرا با سادگی و براحتی پول میگرند ولی موقعی که احتیاج به آنان است با هزار ترفند و بهانه از کمک و دادن حق بیمه خودداری میکنند و باز بایست به همان دادگستری گران قیمت مراجعه کرد.

بانکها هم که جای خود را دارند به مردم بهره پایین میدهند ولی همان پول کم بهره را به دست دیگران با بهره های بالا میدهند و بقول خودشان پول میسازند.

به عبارت دیگر مردم متوسط فقیر تر میشوند و ثروتمندان غارتگر روز به روز بر ثروتهای افسانه ای آنان افزوده

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!