جان گیتی زنده از دمهای اوست
راه دیگر نه پس و نه پیش روست.
از کران تا بیکران ریز و درشت
بندی زندان تنگ مهر اوست.
هر زمان بی خویشتن، زخمی و شاد
ذره تا ذره دود تا کوی دوست.
کوه را بینی سترگ است و ستبر
پیش مهر او ز باریکی چو موست.
در تلاش وصل آن صاحب جمال
عالمی جاری چو آبی که به جوست.
این همه جنبش که در او می رود
از برای وصل آن زیبای روست.
چهری این آه و فغانت از چه خاست؟
آن که رویی دیده است بی گفتگو است.
ششم اریبهشت 1388
اتاوا