در نظر ایزد، گر نباشد رهی، چه ما را به
در راه مروت، گر نباشد دست یار، بگو ای برادر، چه ما را به
گر تو قدمی نهی، و لیکن، هر ره دشوار، باشد بسی پنهان
ای یار معرفت، هر دو راهی، یک ره بیش نباشد درست، بگو چه ما را به
ایران بزرگ، ایران کهن بود، و لیکن، در دل ما همیشه پیدا
در دل، و جان و قلب، باشد سلامتی فکر، این بدان، بس به من گو، چه ما را به
گر رنج بری، از عذاب روح، و درد اعصاب فکر
ای برادر، این بدان، این عظمت در تو، تنگ شده، رهایش کن، و به من گو، چه ما را به
در اخر سخن، این بشنو، که در سلامت روحت، و ان جسم تنت که باشد
نه در اینجا، و نه در انجا، بلکه در درون خود، یاب ان ارامش، و به من گو، چه ما را به