بايکوت نمايش اقتدار ملت

            آنچه اين روزها در جريان
      يکی از مسائل توضيح نيافته و مبهم مانده در مورد «بايکوت (تحريم) انتخابات» آن است که آيا اين کار، بعنوان يک کنش سياسی، تأثيری هم دارد يا نه؟ و اگر مخالفان آن اعتقاد داشته باشند که «بايکوت بی تأثير هم نيست، اما…» آنگاه بايد پرسيد که چگونه می توان مثبت يا منفی بودن اين تأثير را ـ آن هم از ديدگاه طرفين ماجرا که بايکوت کنندگان و شرکت کنندگان باشند ـ تشخيص داد؟ من فکر می کنم که در بحث های جاری سياسی ما به اين پرسش ها عنايت کافی نشده و برايشان پاسخ مکفی فراهم نيامده است و، لذا، می خواهم در اين هفته ، در حد توان و درکم، نکاتی را مطرح سازم و ببينم که چگونه می توان پاسخ هائی معقول برای اينگونه پرسش ها يافت.

      بگذاريد با يک امر بديهی آغاز کنم که «بايکوت» را نمی توان يک اقدام سياسی برای دستيابی به قدرت دانست؛ يعنی، روشن است که بايکوت کردن انتخابات قرار نيست به پيروزی بايکوت کنندگان در «انتخابات» بيانجامد! پس، کسی که در جريان انتخابات دست به بايکوت کامل آن می زند بايد هدف يا هدف هائی جز پيروزی در انتخابات را در نظر داشته باشد. اما بنظرم می رسد که ما، در مورد اين اهداف، بسيار سهل گيرانه عمل می کنيم و متوجه ظرايفی که می توانند در خود داشته باشند نيستيم. حال آنکه تلاش برای درک اينگونه اهداف، و نتايج واقعی و عملی آنها می تواند، منظرهء بديع و هيجان انگيزی از کنش ها و واکنش های سياسی را، بخصوص در فضاهای بستهء استبدادی، در پيش روی ما بنشاند. پس، مطلب اين هفته را با اين پرسش آغاز می کنم که، از ديدگاه تحليل سياسی، يک بايکوت کننده چه هدف هائی را می تواند در نظر داشته و به خاطر آنها در «شطرنج انتخابات» موضعی ممتنع بگيرد:

      شناخته شده ترين هدف بسياری از بايکوت کنندگان «براندازی رژيم استبدادی» است. اين هدف، بخاطر بيان مکرر آن از جانب «براندازان» و آرزومندان برافتادن رژيم، آنقدر شناخته و بديهی شده است که عموماً تصور می شود که بايکوت وسيله ای برای براندازی است و لاغير؛ و هرکس که از شرکت در رأی دادن خودداری کند آدمی است خواستار «براندازی رژيم».

      تازه، در همين نخستين قدم نيز، اغلب توجه نمی کنيم که «شرکت نکردن به نيت براندازی» هم می تواند دارای دو جنبهء سلبی و اثباتی باشد.

      جنبهء سلبی اينگونه بايکوت، معمولاً به خشم و قهر شديد اشخاص با کل رژيم مربوط می شود؛ و نگاه آنها به هرآنچه از رژيم منبعث می شود آنگونه است که شخصی مؤمن به «نجاست» بنگرد و تصور کند که دست زدن به آن او را هم نجس می کند. چنين شخصی، نه از روی محاسبهء سياسی، که بر اساس احساس کراهت نسبت به متعلقات رژيم در انتخابات شرکت نمی کند ـ حتی اگر يقين داشته باشد که يک کانديدا از کانديدای ديگر بهتر و مفيدتر است. از نظر او، بارها شنيده ايم که، «سگ زرد برادر شغال است!»

      جنبهء اثباتی اما آشناتر است. اين دسته از بايکوت کنندگان عموماً و مکرراً می گويند: رژيم می خواهد با کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بر حقانيت (مشروعيت) خود بيافزايد و، پس، شرکت نکردن در انتخابات يعنی کوشش برای سلب حقانيت از رژيم آنگونه که دست رژيم را در معاملات بين المللی خود در راستای گرفتن تضمين برای ماندگاری اش ضعيف و ناتوان سازد.

      و درست همين «هدف» هم هست که از جانب موافقان (يا «حلال کنندگان») شرکت در انتخابات مورد حمله، و گاه تمسخر، قرار می گيرد. موافقان می گويند رژيم اعتنائی به مسئلهء حقانيت خود در معاملاتش با کشورهای ديگر ندارد و از بايکوت نيز نه تنها ضرر نمی کند بلکه، در غياب بايکوت کنندگان، می تواند با راحتی بيشتری هر که را می خواهد از صندوق بيرون آورد و، در نتيجه، ضرر بايکوت نه به رژيم که به اصلاح طلبان رژيم بر می گردد. همانگونه که در خرداد چهار سال پيش موجب باخت اصلاح طلبان به دار و دستهء احمدی نژاد شد.

      اين همان حوزه ای است که نود در صد بحث های مربوط به شرکت کردن يا نکردن در انتخابات در آن صورت می گيرد. اما آنچه در اين ميانه مورد توجه نيست آثار ديگر بايکوت  است که اکنون، با گذشت فقط چهارسال، کارکردهای روشن خود را نشان می دهد و به ما می آموزاند که اگر بايکوت کنندگان براستی بتوانند بقيه را هم با خود همراه سازند در اندک مدتی تبديل به مهمترين عنصر سياسی در جامعهء فروبستهء تحت تسلط آخوندها و نوکر و کلفت هاشان خواهند شد.

      اين کارکردهای روشن و مؤثر بايکوت کدامند؟ بنظر من، نخستين کارکرد بايکوت مستقيماً به «واقعی کردن» بحث های درگرفته در حول و حوش انتخابات بر می گردد. اگر اوضاع اين روزها را با اوضاع خرداد ماه 12 سال پيش، و روند انتخاباتی که به پيروزی خاتمی انجاميد، مقايسه کنيم بلافاصله در می يابيم که اکنون کانديداهای خودی و دست آموز رژيم وادار شده اند تا شعارهای انتخاباتی خود را از آسمان هفتم خيالپردازی های آرزومندانه ای همچون تشکيل جامعه مدنی و برقراری دموکراسی اسلامی و گفتگوی تمدن ها، به زمين سخت واقعيت هائی همچون جمع آوری يا ادامهء کار گشت های انتظامی، توجه به خواست های زنان و دانشجويان، مطرح شدن مسئلهء انزوای سياسی کشور در جهان و نظاير آن بياورد. يعنی، آشنائی گستردهء مردم با «گزينهء بايکوت» موجب شده تا کانديداها، بمنظور منصرف کردن مردم از شرکت در بايکوت، بجای دادن شعارهای قشنگ و توخالی برای جذب آراء انتخاب کنندگان، به وعده های عينی (اما البته باز هم توخالی) روی آورده اند و اين موضوع باعث شده تا در فضای بستهء سياسی کشور بحث در مورد زيان های وارده از حکومت اسلامی بر کشورمان جای طرح نظريات تئوريک و فلسفی پر از مکر و حيله را بگيرد.

      به عبارت ديگر، و همانگونه که اين روزها مشاهده می کنيم که، صرفنظر از «فرصت طلبی» مکارانهء کانديداهای خودی، کارکرد بايکوت براستی نيز به واقع گرايانه شدن نگاه مدعيان اصلاح طلبی به مسائل و گرفتاری های مردم انجاميده است. بخصوص اصلاح طلبان، با در پشت سر داشتن تجربهء هشت سالهء در قدرت بودن خود، در می يافته اند که ديگر نمی توان مردم آشنا شده با قدرت «بايکوت» را با وعده های سر خرمن بپای صندوق های رأی کشاند. نوع فعال شدن نظريه پردازان اصلاح طلبی و شرکت شان در ستادهای انتخاباتی کانديداها با خود نشان ها از اين تغيير مهم دارد.

      می دانم که خواهيد پرسيد چرا معتقدم که اين وضع دست آورد عمل بايکوت کنندگان است؟ بنظر من، بايکوت کنندگان، با امتناع از شرکت در انتخابات چهار سال پيش، نشان داده اند که ـ در غياب تشکلات حزبی گسترده از يکسو، و در فقدان امکان همفکری های علنی و «خطرناک» دسته جمعی، از سوی ديگر ـ آن چنان قدرتی دارند که می توانند کانديداهای دروغگوی خوش وعدهء فلسفه باز بی عمل و محافظه کار را به شکست بکشانند؛ حتی اگر وضع خودشان بدتر شود.

      همچنين، در مورد آن دسته از زنان و دانشجويان و اهل سياستی که می خواهند در ميدان بازی های انتخاباتی حکومت اسلامی حضور داشته و حتی شراکت کنند، می بينيم که اگر يکباره به فکر مطرح ساختن نظريهء «مطالبه محوری» افتاده اند، اين امر نيز دقيقاً بدان خاطر است که بايکوت کنندگان توانسته اند قبح شرکت گوسفندوار در «انتصابات» حکومت اسلامی را جا بياندازند و آنان را وادارند که، اگر برای خود ارزش و احترامی قائلند اما می خواهند در انتخابات شرکت کنند، لااقل مطالباتی را مطرح سازند و شرط و شروطی را در ميان آورند. خودبخود، گام نهادن در اين مسير، به هر مصلحتی که باشد، به گمان من، يک آموزش سياسی مهم در جامعه ای است که افرادش سنت فکر کردن بخود و مطالبات و نيازهای خويش را نداشته و تمرين نکرده اند.

      من البته هيچگونه اعتقاد و توهمی نسبت به کارائی «مطالبه محوری» در نزد کانديداها و سردمداران رژيم کنونی ندارم، اما معتقدم که اقدام به فهرست کردن مطالبات تفصيلی ـ اگر تمهيدی صرفاً کودکانه برای «حلال کردن شرکت در انتخابات» و «دور زدن تحريم» نباشد ـ گامی درست در راستای کشاندن درک سياسی شخصی به حوزهء خودآگاهی های روزمره است. کسی که نمی داند چه می خواهد، خود بخود، از ساختار نهادها و کارکردهای آنانی که زندگی را بر او مشکل کرده اند تصوری گنگ و مبهم دارد؛ اما آن کس که می داند چه می خواهد و می تواند خواست های خود را بشکلی منسجم و منظم بروی کاغد آورد، در مرحلهء نخست، درک می کند که کارش از کجا لنگ است و، در مرحلهء بعد، بجای تسليم شدن و به قضا و قدر تن در دادن، به اين می انديشد که برای مشکلات خود راه حل های واقعی، زمينی، عينی و عملی بيابد و بکار برد.

      به همين دليل هم هست که، به تصديق نويسندگان متعددی که بر جريان «مطالبه محوری» انتقاد وارد کرده اند، ايراد اصلی وارده بر اين نوع حرکت ها، نه به خود «مطالبه محوری» که به اين نکته بر می گردد که اين خانم ها و آقايان، در عين طرح مطالبات خود با کانديداها، هرگز نه اين مطالبات را بعنوان شرط شرکت خود در انتخابات اعلام داشته و نه از قلابی بودن انتخابات و عجر کانديداها در متحقق ساختن وعده های خويش، سخنی پيش کشيده اند و، در نتيجه، عملشان می تواند براحتی تبديل به حرکتی توهم زا شود و، با اعلام وعده هائی بی پشتوانهء اجرائی از جانب کانديداها، بصورتی معکوس، موجب ترغيب مردمان به شرکت در انتخابات گردد.

      اما سخن امروز من به نقد «مطالبه محوری» کنونی نمی پردازد و بيشتر هدفش نشان دادن اين واقعيت است که «مطالبه محوری» نتيجهء مستقيم وجود و عمل «گروه فشار» ی نامتشکل و نامرئی است که در فرهنگ سياسی کنونی کشورمان «گروه تحريميان» خوانده می شود. و می دانيم که در علوم اجتماعی و سياسی وجود «گروه های فشار» آگاه و دارای مطالبات مشخص از عوامل مهم گام برداشتن بسوی شکستن استبداد محسوب می شود.

      آشکار است که گرهگاه اصلی کار به ناتوانی کانديداها در انجام وعده های انتخاباتی شان مربوط می شود؛ نکته ای که بلافاصله در پی آغاز جنبش های «مطالبه محور» مورد بحث قرار می گيرند. ماأسفانه امسال، بيشتر بخاطر وقت کشی ها و تعلل های آقای خاتمی و ـ به موازات آن ـ حرکت با چراغ های خاموش آقای ميرحسين موسوی، فرصت چندانی وجود نداشته است تا وقتی که کانديدائی از، مثلاً، موافقتش با پيوستن ايران به کنوانسيون رفع تبعيض از زنان و يا جمع کردن گشت های امنيتی از سطح خيابان ها يا اصلاح قانون اساسی و غيره سخن می گويد، مخاطبان، همانجا، در جا، از او بپرسند که راهکارهای او برای اجرائی کردن اين وعده ها چيست؟ و فکر می کند چگونه می تواند اين وعده ها را عملی سازد؟ ـ آن هم در حالي که نه تنها آقای خاتمی اصلاح طلب نتوانست وعده های خود را عملی سازد بلکه آقای احمدی نژاد باصطلاح اصول گرا و محبوب «حضرت آقا» نيز در اجرای طرح ساده ای همچون راه دادن خانم ها به استاديوم های ورزشی ناکام ماند.

      با اين همه، يقين دارم که وقت و فرصت اين گونه مطالبات هم بزودی ـ اگر در اين بزودی چيزی از حکومت اسلامی باقی مانده باشد ـ خواهد رسيد؛ و چون برسد درهای گفتگوی واقعی سياسی دربارهء نقائص ساختاری و ضد دموکراتيک رژيم اسلامی در ميدان های متعلق به خود رژيم گشوده خواهد شد.

      بهر حال، تجربه نشان داده است که بايکوت انتخابات از جانب مردم، قادر است بازيکنان نمايش های انتخاباتی رژيم های استبدادی را به سوی گذشتن از «خط قرمز» های رژيم هل دهد و، در نتيجه، از هيبت و آمريت تهديدآميز کل رژيم بکاهد. ما، در همين دو سه هفتهء گذشته شاهد اين اتفاق بوده ايم و در دو سه هفتهء آينده نيز اوج آن را خواهيم ديد. در گذشته ای حتی نزديک، به زبان آوردن آنچه که اين روزها کانديداهای موسوم به اصلاح طلب بيان می کنند عبور از خط قرمزهای رژيم محسوب شده و عواقب خاص خود را داشت. و تازه اين واقعيت جدا از گذشتن شجاعانه تر کانديداهای سرشناسی که اکنون رد صلاحيت شده اند از خط قرمزها است.

      در اين ميان، نکته ای که پيرامون چند و چون «بايکوت» و نحوهء اثر گذاشتن آن بر روند «انتخابات» (می توانيد اين واژه را «انتصابات» هم بخوانيد) بايد مورد توجه قرار گيرد به «دو بعدی بودن» اين پديدهء سياسی مربوط می شود؛ دو بعدی که ـ در زبان رياضی ـ با هم «رابطهء مستقيم» دارند، به اين معنی که وقتی يکی زياد يا کم شود ديگری نيز از اين پست و بلند تبعيت می کند.

      توضيح می دهم: از نظر جامعه شناسی، دو بعد پديدهء «بايکوت» عبارتند از گستردگی جمعيتی آن و سرعت تأثير و نتيجه گيری اش. يعنی، هرچه بر تعداد بايکوت کنندگان افزوده شود نتايج خواسته شده از آن نيز با سرعت بيشتر ـ و، در نتيجه، زمان کمتر ـ ی به دست خواهند آمد. مثلاً، در يک وضع ايده آل، اين مسلم است که اگر روزی رژيمی در برابر چشم جهانيان، در معبر مردمان صندوق رائی بگذارد اما هيچ کس به آن صندوق اعتنا نکرده و رائی در آن نياندازد، آن زمان، لحظهء آشکار شدن بی مشروعيتی کامل و نداشتن پايگاه مردمی رژيم است، امری که ـ به  احتمال زياد ـ به فروپاشی رژيم می انجامد. حال آنکه تعداد کم بايکوت کنندگان موجب آن می شود که هرگونه نتيجه ای ـ اگر وجود داشته باشد ـ با سرعت کمتر و طی زمان درازتری به دست آيد.

      در اينجا نکتهء ديگری هم در رابطه با بايکوت وجود دارد که بد نيست به آن نيز بپردازم که به متوهم شدن «تشکل های بايکوت کننده» بيانجامد. در جوامع استبدادی، و در غياب احزاب سياسی واقعی و پر دامنه، هيچ کس نمی تواند ادعای مالکيت و رهبری بايکوت را داشته باشد و بايکوت کنندگان ـ که به دلايل گوناگون و «شخصی» ی خود دست به اين کار زده اند ـ نيز نمی توانسته اند به ترغيب اين تشکل ها چنين کرده باشند. يعنی، بايکوت، درست همچون سکوت، نمی تواند دارای فقط يک معنای معين باشد و مخاطب آن بايد در فهم خود از آن، و تخمين نسبت خود با آن، نهايت دقت و واقع گرائی را بکار گيرد. حال آنکه توهم رهبری و در موضع صدور «فتوای تحريم» قرار داشتن موجب می شود که يک تشکل سياسی کوچک از وزن واقعی خود در جامعه غافل شده و با بلند پروازی کيان خود را بر باد دهد.

      باری، همهء کوشش من در اين مقاله آن بوده است تا نشان دهم که بايکوت پديده ای سياسی، چند ضلعی، چند بعدی، و بسيار اثرگذار است، بخصوص در جوامعی که راه های بيان عقايد و مطرح ساختن نارضايتی ها را مسدود ساخته و، بموازات آن، می کوشند تا، بنا بر مصالح رژيم، نمايشی از انتخابات بپا سازند. در اينگونه جوامع، بايکوت، در عين بی خطر بودن و به خشونت نگرائيدن، حکم موتور حرکت دهندهء ماشين مبارزات سياسی را بازی می کند و، از يکسو، رژيم و از سوی ديگر، اپوزيسيون خودی و دست ساخت آن را وا می دارد تا يا کلاً بازی انتخابات را کنار بگذارند و يا به آن ندای خواهنده و آمری توجه کنند که از بخش خاموش و بايکوت کنندهء مردمی به گوش می رسد که در خانه ها مانده و از نزديکی حوزه های رأی گيری رد نشده اند تا مبادا در برابر دوربين های رسانه های بين المللی سياهی لشگر نمايش رژيمی قلمداد شوند که پس از سی سال عوامفزيبی هنوز تفاوت مردم با گوسفندان را درک نکرده است.

      بايکوت وسيله ای برای قدرت نمائی ملت های در بند است و می تواند، در برابر رژيم های تا بن دندان مسلح، اقتدار ملی آزاديخواهان را به گونه ای قاطع به نمايش بگذارد، مصالحه کاران و مصلحت انديشان اگر بگذارند؛ چرا که، بقول شاملو، «سکوت سرشار از ناگفته ها است».

آدرس اين مقاله با فيلترشکن:

https://newsecul.ipower.com/2009/05/22.Friday/0522…

برگرفته از سايت «سکولاريسم نو»:

http://www.NewSecularism.com

آدرس با فيلترشکن:

https://newsecul.ipower.com/index.htm

آدرس فيلترشکن سايت نوری علا:

https://puyeshga.ipower.com/Esmail.htm

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نور علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com
 

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!