با بررسی هائیکه توسط اینجانب صورت پذیرفته است مسجل گردیده که پیشرفت فرهنگی و اجتماعی هرکشور رابطه مستقیم با آزادی نسوان دارد. مقایسه خیلی ساده است ابتدا از کشورهای عقب مانده دنیا مثل بنگلادش افغانستان شروع کنید تا به کشورهائی مثل دانمارک فرانسه کانادا و هلند برسید. در یک طرف معادله زن ها به سختی ارزشی بیش از یک حیوان دارند و در طرف دیگر جایگاه و حق و حقوق زنان حتی از مردان بالا تر است. بررسی آن عقب افتادگی و این پیشرفت خیلی روشن می باشد. . در حالیکه نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل میدهند خوار شمردن آن ها بمانند قطع یک دست در بدن جامعه می باشد که عواقب آن تنها در نادیده گرفتن نیروی کارنیمی از مردم یک کشور محدود نمی گردد. مادران مریض و نا آگاه یک نفر مثل خودشان را میزایند نه بهتر و شاید هم کمتر. برعکس مادران تحصیل کرده آزاد و دارای سلامت بهداشتی کودکانی سالم فهمیده شجاع و دانا پرورش می دهند. این تقریبا مسلم است که از یک مادر محدود و نادان نمی تواند کودکی شایسته پای به عرصه زندگانی بگذارد. و عجبا که این گوری است که مردان به دست خودشان حفر میکنند و خودشان در آن گودال فرو میریزند.
شعر زیرین را که حدود دو سال قبل سروده ام به تمام دختران خواهران و مادران محترم در هر کجای دنیا تقدیم می نمایم از شما تمنی میشود که در انتشار این شعر مرا (و درحقیقت خودتان را) یاری دهید هر قدمی که در جهت آزادی زنان به جلو بر داریم در ارتقا درجه فرهنگی کشور کمک کرده ایم. با زنانی دربند و توسری خورده هیچ کشوری به چهاراه پیشرفت و سازندگی نخواهد رسید از دامان هیچ زن دربند و اسیری ، هرگز کودکی آراسته و شایسته و آزاده متولد نخواهد شد.
نیوتاون، امریکا KamRan
و اما شعر مادرم معذرتم را بپذیـــــــــــــر
خواهرم معذرتم را بپذیر
از هر آن ظلم شده بر دلِ تو در تاریخ
تو که آن میوۀ برتر ز پِیِ خلقتِ انسان هستی
تو که چون گُل هستی.
پدرانم به بدی با دلِ تو قهقهه زن مست شدند:
” منـــم از خلقتِ بهتـــر”
“منـــم آن سروِ صنـــوبر”
“در تکاپوی طبیـــعت”
“توئی آن میوۀ آخـــر”
خواهرم معذرتم را بپذیر
هر که پنداشت که تو میوۀ دوّم هستی
مادرش را به خیالش
تویِ نادانی خود قربان کرد.
این خجالت دارد،
که رَجُل ها که ز دامانِ زنان افتادند
اصلِ خود را چو مطاعی برتر
بر سرش کوبیدند.
این خجالت دارد،
نطفه ای را که زنی در دلِ خود پرورده
خود ز مخلوقِ خودش حالت برتر بینـــد
و در این خود بینی
همچو گرگی بدَرد پیـــکرِ او
و پذیرد که زنان بـــردۀ مردان هستند،
این خجالت دارد…
این خجالت دارد…
این خجالت دارد.
ای سراسر غافل!
تو چگونه نیمی از خلقتِ خود را سویِ تحقیر کنی!؟
یک نهادِ بی زن،
اجتماعی باشد،
دستِ او بُبریـــده
وَ قد وُ نیمــۀ آن پیکــرِ او
عاطل و درمانـــده
تویِ گِل وامانـــده!
خواهــرم! ای مــــادر!
تو بر این بـــاور شُو
که در این قرنِ تفاهم و جَهش
هر کجا مرد وَ زن زوجِ برابر هستند
خالقِ کُل به همه نعمتِ برتر داده،
از سوئد تا کانادا:
“مرد وُ زن واحــدِ یکتا هستند”
از دارفور تا افغـــان:
“مادران خلقتِ بی جا هستند”
و بر این باور وُ اندیشه وُ رفتار وُ سِگال
یا که چون نروژ وُ آلمان وَ ژاپن:
“همگی خوشبـختند”!
یا که چون بنگلادش یا گابُن:
“همگی بدبـختند”!
این چنین اندیشه…
که مذکر همه جا خلقتِ برتــر دارد
که مذکر همه جا حق وُ حقیقت دارد
وَ زنان بــردۀ مردان ز پیِ کسبِ تَمتع هستند،
وای از این اندیشه!
وای از این اندیشه!
وای از این اندیشه!
برگِ تاریخ سخن از ستمِ مرد به زن ها دارد
تویِ هر مَسلک و عُرف
حقِ زن در دلِ قانون شده مَحــو
و در این مهلکـــۀ آتش وُ خون
زن شده بــردۀ مرد.
لیک ای مردِ پُر از باد وُ غرور
باید اینک بپذیری در ذهن
عصرِ روشندلی وُ جلوۀ فرهنگ به آغاز شدست
مردوُ زن زوجِ برابر هستند
وَ زنان خالقِ تو تویِ جهانی هستند
که تو در پهنــــۀ آن سینــۀ خود گستردی:
“منم این طاوُسِ عِلیّن منم”
“منم این طاوُسِ عِلیّن منم”
“منم این طاوُسِ عِلیّن منم”!
ای تو زن! خواهرِ من! مادرِ من!
شرمساری باید،
از هر آن کهنه دلان بر سرِ تو آوردند.
تو گُلِ اصلیِ باغ وُ چَمنِ خلقتِ خالق هستی…
تو همان خلقتِ اوّل هستی.
تو که خواهر هستی…
تو که مادر هستی…
تو که خالق هستی…
(وَ خــــــدا آن هنرِ خلقتِ خود را
به زنان هدیه نمود
و زنان خالقِ مردان هستند!).
کــام ران
KamRan
Pittsburgh
March 23, 2007
Thinkows.net