هر قطره خون، در ره ازادی، ریخته شود
ی برادر، نیستی، و لیکن روحت، فداکاریت، در ره ازادی، ریخته شود
ستمکار تو را کشت، و لیکن صد مرد دگر، از خونت در امد
فکر و خیالش، حماقت محض، می پندارد، با کشتن تو، خفه کند ازادی، در ره ازادی، ریخته شود
گویند مردانی، در ره برنامه ای بزرگ، جان زمین نهند
و لیکن ای دوست، ان جان نیست، از خود گذشتگی باشد، فراموشش مکن، در ره ازادی، ریخته شود
ان قطره خون، چکیده از بدن، مقدس باشد
در ره ازادی، در بر بگیرش، ازادش کن، بیادش داشته باش، در ره ازادی، ریخته شود
در اخر سخن، ای ظالم، گر نظرت باشد فراموشی، این را بدان
گر من فراموشت کنم، خدا باشد همیشه، یادوارش، ریختی خون بی گناه، در ره ازادی، ریخته شود