و ناگهان، باز خطر جنگ

چند روز پیش دوستی در پیامی خصوصی، به نوشته هفته گذشته من و اشاره به امكان برخورد خشونت‌بار در درون حاكمیت انتقاد كرده بود. نوشتم كه من ترجیح می‌دهم «واقعیت» را آن گونه كه می‌بینم بیان كنم و لو این كه ناخوش‌آیند باشد. و بعد به مقالات متعددی كه در باره خطر جنگ در دوران حكومت بوش نوشته‌ام اشاره كردم، و با ذكر این كه «در آن موقع هم كسانی بودند كه می‌گفتند چنین خطری ‌وجود ندارد» اضافه كردم كه «اكنون خوشحالم كه با رفتن بوش این خطر بسیار تخفیف یافته است». امروز، اما، باید اقرار كنم كه این «خوش‌حالی» من بسیار گذرا بوده و در فاصله‌ای كمتر از چند روز پس از پاسخ به آن پیام بر باد رفته است. سه هفته پس از انتخابات سرنوشت‌سازی كه به بزرگترین بحران داخلی حاكمیت در طول حیات ۳۰ ساله جمهوری اسلامی منجر شده ، اثرات این بحران در سیاست خارجی ایران نیز به تدریج آشكار شده است. یكی از این اثرات، بلند شدن نغمه‌های شوم جنگ از گوشه و كنار، و بار دیگر جدی شدن خطر حمله نظامی به ایران است.

در در دوران حكومت جورج بوش، حمله به ایران در مقاطع مختلف در دستور كار حكومت‌های آمریكا و اسراییل قرار گرفته بود و بعد به دلایل مختلفی منتفی‌ شد. انگیزه حمله، عمدتا فعالیت‌های هسته‌ای رژیم ایران بود كه از دید مقامات غربی هدف نظامی داشت. حكومت‌های غربی تلاش‌های متعددی برای محدود كردن این فعالیت‌ها برداشتند، ولی‌ نتوانستند به هدف مورد نظر خود دست یابند. تحریم‌های متعدد یك جانبه یا مشترك حكومت‌های غربی و شورای امنیت سازمان ملل نیز نتوانست این هدف را تأمین كند. حكومت احمدی‌نژاد با سیاست‌های ضد اسراییلی و نفی ‌هولوكاست، به بدگمانی كشورهای غربی در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای ایران دامن زد و خطر حمله نظامی را افزایش داد. این خطر البته به دلایل مختلفی و از جمله هزینه‌های سنگین نظامی، سیاسی، دیپلماتیك و اقتصادی كه حمله به عراق برای آمریكا به دنبال آورد، و ناكامی‌های اسراییل در حملات خود به لبنان و فلسطین، منتفی گردید. سپس با روی كار آمدن باراك اوباما، سیاست خارجی آمریكا دستخوش تغییری بنیادین شد و خطر جنگ موقتا كاهش یافت.

خطر جنگ البته فقط «كاهش» یافته بود، آن هم به صورت «موقت». نگارنده در تحلیل‌هایی در آستانه روی كار آمدن اوباما نوشته بود كه هدف استراتژیك آمریكا در مقابله با «خطر» دست‌یابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای تغییر نكرده است و فقط تاكتیك‌های آقای اوباما تغییر خواهد كرد. یكی از این تغییرات، ایجاد حد اكثر انعطاف در رابطه با جمهوری اسلامی و آمادگی برای گفتگوی بدون قید و شرط با آن بوده است. گفتگو با جمهوری اسلامی و دنبال كردن راه‌های دیپلماتیك برای حل و فصل مسئله فعالیت‌های هسته‌ای ایران نكته مورد اتفاق اوباما و معاون او بایدن بود و از سوی‌ سایر كشورهای غربی نیز مورد استقبال قرار گرفته بود. آقای اوباما هیچ‌گاه گزینه نظامی را كنار نگذاشته است. او در واقع با تأكید بر سیاست گفتگو، نوعی از اتمام حجت را در برابر رژیم ایران در پیش گرفته بود. به این ترتیب، در صورت شكست مذاكرات، كاربرد حربه نظامی علیه ایران هم از نظر افكار عمومی آمریكا و هم در سطح جهانی توجیه بیشتری پیدا می‌كرد – چیزی كه دولت بوش هیچ‌گاه نتوانست و نمی‌توانست به آن دست پیدا كند.

در هر صورت، گزینه حمله نظامی به ایران با روی كار آمدن آقای اوباما موقتا به كنار گذاشته شد. علاوه بر این، آمریكا توانست اسراییل را قانع كند كه او نیز صبر پیشه كند و اجازه دهد كه دیپلماسی جدید آمریكا آزمایش شود. به لحاظ زمانی نیر دست كم شش ماه تا انجام انتخابات ریاست جمهوری ایران در نظر گرفته شد. در این فاصله، آمریكا سعی‌ كرد به مناسبت‌های مختلف «حسن نیت» خود را به مقامات جمهوری اسلامی و مردم ایران نشان دهد. آقای اوباما برای اولین بار در طول سی سال گذشته آمادگی آمریكا را برای به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی ابراز كرد و نشان داد كه سیاست تغییر رژیم ایران از سوی آمریكا به كنار گذاشته شده است. انتخابات ریاست جمهوری ایران كه در پیش بود البته اجازه نمی‌داد كه دیپلماسی آمریكا در قبال ایران به صورت كامل فعال شود. آمریكا و غرب به انتظار این انتخابات نشستند تا پس از مشخص شدن نتایج آن و جهت‌گیری سیاست هسته‌ای و خارجی جمهوری اسلامی، سیاست خود را متناسب با آن تنظیم كنند. بررسی‌های مقدماتی نشان می‌داد كه شانس احمدی‌نژاد برای انتخاب مجدد ضعیف است، و این امر امید غرب را برای تعامل با حكومتی عقلانی‌تر در ایران و نتیجه‌بخش بودن دیالوگ با آن پس از انتخابات افزایش می‌داد.

آن‌ چه كه در جریان این انتخابات روی داد، اما، به همان اندازه كه برای ایرانیان نامنتظره بود غرب را نیز دچار شگفتی و سردرگمی‌ كرد. نه فقط احمدی‌نژاد با لطایف‌الحیلی بار دیگر برای چهار سال بر مسند ریاست جمهوری نشسته است و غرب باید هم‌چنان با حكومتی خرافی و ماجراجو روبرو باشد، و بلكه او و لی‌نعمتش علی خامنه‌ای برای سركوب معترضان و مخالفان خود به حملات ضد غربی خویش شدت بخشیده‌اند و روابط موجود بین ایران و غرب را دستخوش تزلزل كرده‌اند. از یك سو، غرب نمی‌تواند با وجود تقلب وسیع و گسترده انتخابات در ایران فریاد میلیون‌ها ایرانی در اعتراض به این امر را نادیده و ناشنیده بگیرد و رژیم احمدی‌نژاد را به راحتی به رسمیت بشناسد، و از سوی دیگر حاكمیت ایران به آتش تبلیغات ضد غربی خود دامن زده است و می‌رود كه روابط دیپلماتیك خود با غرب را تضعیف كند. چنین فضایی به هیچ صورت نمی‌تواند برای گفتگوهای سازنده و مؤثر در مسئله فعالیت‌های هسته‌ای رژیم ایران و سایر مسائل مورد مناقشه غرب با آن مناسب باشد و آن‌ها را به نتیجه برساند. و به این ترتیب، چشم‌انداز صلح بین ایران و غرب به یكباره تیره شده و خطر جنگ یا حمله نظامی به ایران بار دیگر باز گشته است.

این خطر در روزهای اخیر با اظهارات مقامات غربی و اسراییلی (و ایرانی) به صورت‌های مختلف بازتاب یافته است. رییس جمهور آمریكا و معاون او در روزهای اخیر بر لزوم مقابله با سیاست‌های هسته رژیم ایران تأكید كرده‌اند. آقای اوباما توانسته است در سفر به روسیه، موافقت آن كشور را برای فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی به دست آورد. در همین ایام معاون او، اقای بایدن، در مورد حمله اسراییل به ایران اظهاراتی كرده است كه از آن به عنوان تأیید ضمنی آمریكا از این امر تعبیر شده است. آقای بایدن با اشاره به این امر گفته است كه آمریكا نمی‌تواند به اسراییل «دیكته» كند كه چه خط مشی‌ای را در برابر ایران اتخاذ كند. این برای اولین بار است كه مقامات آمریكایی چنین صریح از آزادی عمل اسراییل در برابر ایران سخن می‌رانند. گزارش‌هایی وجود داشت كه حتا در سال آخر حكومت بوش، آمریكا اسراییل را از حمله به ایران بازداشته بود. گرچه اكنون مقامات آمریكایی بلافاصله اظهار داشتند كه سخن آقای‌بایدن به معنای آن نیست كه آمریكا به اسراییل برای این امر چراغ سبز داده است، ولی به روشنی این اظهارات خطر حمله اسراییل به ایران را افزایش داده است.

دلایل اسراییل برای این امر بسیار واضح است. روی كار آمدن مجدد احمدی‌نژاد همراه با تشدید مواضع ضد غربی رژیم ایران، امید به هرگونه اعتمادسازی بین این رژیم و غرب بر سر فعالیت‌های هسته‌ای آن را به شدت كاهش داده است. در واقع، اصرار شدید آقای خامنه‌ای بر تثبیت احمدی‌نژاد در مقام ریاست جمهوری در برابر اعتراض‌های میلیونی‌ مردم، برای غرب و به خصوص اسراییل معنایی جز اصرار بر سیاست‌های گذشته و احیانا تشدید آن‌ها نخواهد داشت. اسراییلی‌ها از سیاست گفتگو با ایران كه آقای اوباما پیش كشیده بود اظهار ناامیدی می‌كنند. به گفته یوری‌ لویرانی سفیر اسراییل در ایران پیش از انقلاب، «ایران امروز، دیگر ایران یک ماه قبل نیست و شرایطی که براساس آن آمریکایی ها خود را برای مذاکره با ایران بعد از انتخابات آماده کرده بودند عوض شده و دیگر شرایط قبلی نیست»[1].

به عبارت دیگر، همه امیدهایی كه آمریكا برای گفتگو با جمهوری اسلامی پیش از انتخابات این كشور ایجاد كرده بود از دید این دیپلمات كهنه‌كار اسراییلی اكنون بر باد رفته است. سخن آقای بایدن در مورد «آزادی‌عمل»‌ اسراییل در برابر ایران نیز نشان می‌دهد كه آمریكاییان دیگر دلیل چندانی برای قانع كردن اسراییل به خودداری از حمله به ایران در دست ندارند.

از سوی‌ دیگر، مقامات ایران به سهم خود از هیچ تلاشی برای دامن زدن به جو بدگمانی در مورد هدف‌ فعالیت‌‌های هسته‌ای خود كوتاهی نمی‌كنند. آخرین نمونه از این موارد، اظهارات سرلشکر حسن فیروز‌آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است كه با اشاره به مذاکرات اتحادیه اروپا با جمهوری اسلامی در باره فعالیت‌های هسته‌ای ایران، اعلام کرده كه اروپا «صلاحیت هرگونه» مذاكره با ایران را از دست داده است[2]. شاید هیچ دلیلی برای اهداف نظامی فعالیت‌های هسته‌ای ایران بهتر از این نباشد كه یك مقام نظامی در باره آن اظهار نظر كند و برای ادامه مذاكرات شرط و شروط بگذارد. البته اگر آقای فیروزآبادی به عنوان یك مقام نظامی اظهار می‌داشت كه از تأسیسات هسته‌ای ایران در برابر هر حمله‌ای دفاع خواهد كرد (و مسئله مذاكره با غرب را به دولت وامی‌گذاشت) اشكالی در كار نبود. ولی او رسما چنان سخن می‌گوید كه گویی خود تعیین‌كننده سیاست هسته‌ای ایران است. اگر واقعا فعالیت‌های هسته‌ای ایران هدف‌های غیر نظامی دارد مقامات دیگری هستند كه در این باره نظر دهند و شرایط لازم را اعلام كنند. ولی اكنون بیش از هر زمان دیگر برای غرب مشخص شده است كه فعالیت‌های هسته‌ای ایران تحت كنترل نهادهای نظامی كشور است و این امر هر گونه ادعایی در باره غیر نظامی بودن اهداف آن را بی‌معنی می‌كند.

كودتای انتخاباتی خامنه‌ای/احمدی‌نژاد نه تنها از نظر داخلی بزرگترین سركوب سیاسی مردم در طول 30 سال گذشته را در پی آورده و بلكه امنیت خارجی ایران را نیز بیش از هرزمان آسیب‌پذیرتر كرده است. جهان غرب اكنون با رژیمی روبرو است كه آن را نماینده مردم ایران نمی‌شناسد، و خود این رژیم نیز، برای انحراف افكار عمومی از سركوب و بحران داخلی، به دشمنی با جهان غرب دامن زده است. در این شرایط، ایجاد جو اعتماد از هر زمان دیگر مشكل‌تر شده و نگرانی غرب از تشدید فعالیت‌های هسته‌ای ایران به منظور اهداف نظامی افزایش یافته است. چشم‌انداز گفتگو‌های سازنده بین رژیم اسلامی و غرب، دست كم در آینده نزدیك كه ایران صحنه تلاطم سیاسی است و روابط بین ایران و غرب به سردی گراییده است، تاریك به نظر می‌رسد. در این احوال، نباید شگفت زده شد اگر هم‌چنان كه یوری‌ لویرانی می‌‌گوید غرب به این نتیحه برسد كه «هیچ شانسی برای تحقق این مساله [توقف فرآیند غنی سازی اورانیوم در ایران] وجود ندارد». و در فقدان این شانس، آیا برای كشوری مانند اسراییل كه خود را در خطر نابودی‌ از سوی جمهوری اسلامی هسته‌ای می‌بیند گزینه‌ای جز حمله نظامی باقی می‌ماند؟ و آیا برای كشورهای دیگری كه رژیم ایران آن‌ها را دشمن خوانده است گزینه‌ای حز حمایت علنی یا ضمنی از این حمله وجود خواهد داشت؟ با كودتای انتخاباتی خامنه‌ای/احمدی‌نژاد نه فقط امنیت داخلی و بلكه امنیت خارجی ایران و موجودیت و یكپارچگی كشور نیز شدیدا به خطر افتاده است.

—————————–

[1] http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=76895
[2]

From: Iran Emrooz

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!