For the “Iran, a reflection” Series
همه میدانند که زمین می چرخد
که هوا بی رنگ است
که ستاره به سحر شک دارد
همه میدانند
که درختان سبزند, خورشید بهی ,که دریا آبی ست
همه میدانند
که زمستان سرد است
و امسال بهاران خونین
همه میدانند
گدایان به تمنای پشیزی
مرگ را بر تن مغرور جوانان وطن پوشاندند
و
خدا در پی یک پاره زمین
و
کمی مال و منال و زر و زور
به جهنم پیوست
****
همه میدانند
که همه رنجورند
دل شکسته
خشمگین
ترسان و هراسان
خاموش
همه میترسند
که جگر پاره شان
چون پسرانی که به شب پیوستند،
چون سهراب،
راه آزادی را دنبال کنند
همه میترسند
که چمن، کوچه، خیابان، میدان
به سیاهی بزند
اما
پدرانی که کمرشان بشکست
مادرانی که سیه پوش شدند
همه می پرسند
که ترس
چیست جزیک احساس؟
که مرگ
چیست جز بی حسی؟
جولای ۰۹
آذرین صادق