سخنرانیِ آقای هاشمی خوشبختانه نه تنها آنطور که برخی دوستان بدبینانه حدس میزدند منفی نبود بلکه او برای اولین بار از “خود” فراتر رفت و انرژی تازهای هم در مبارزهی در بالا، و هم در پایین بین مردم بوجود آورد. قبل از هرچیز به محتوای سخنرانی میپردازم. آنچه که درین سخنرانی بسیار مهم بود گلچینی است از “گفتهها” و “نگفتهها”
اول: آقای هاشمی حتی یکبار هم نام “رهبر” (کودتا) را نیاورد در حالیکه این یکی یکربع تمام در خطبهاش ازو صحبت میکرد. از بعد از کودتا این دارد مد میشود که دیگر کسی از “آقا” نام نیاورد. این “نگفته” از جانب آقای هاشمی که ریاست مجلس خبر گان را دارد دارای اهمیت فراوانی است. این تنها یکی از بهاهایی است که خامنهای دارد برای کودتا میپردازد. اگر حتی شخیتی به محافظه کاری آقای هاشمی خواستار حل مسائل کشور از راههای مسالمتآمیز شود بدون نام بردن از خامنهای این خود نشان دهندهی چرخش تناسب قوای درونی رژیم است. به این نکته باز میگردم.
دوم: هم “رهبر” و هم “مجری” کودتا به کرات اعلام میکردند که آسمان کشور باز است، که خدا پشت سر هم برایشان هدیه میفرستد و غیر از برخی عوامل اجنبی … آقای هاشمی رسماً از “بحران عمیق” در کشور صحبت کرد. برخی از دوستان جنبش بحران در بالا را تنها یک “سیرک تبلیغاتی” میدانند. برخی آنرا نه سیرک، لیک، بدون معنی و “خارج از موضوع” برای جنبش میدانند: “همهشون سر و ته یک …” امیدوارم خطبههای آقای هاشمی دیدگاه این دوستان را اندکی تغییر داده باشد. یکی از مهمترین ویژگیهای بحران کنونی، شاید مهمترین آنها، این باشد که برای اولین بار در جمهوری اسلامی بحرانی همگانی و سراسری به میدان میآید که بالا و پایین را همزمان در بر میگیرد. هر ساختار حکومتی، کمابیش بر سر اطاعت نهادها از بالا بر پاست. بی شک نهادهای سوئدی بیش از دستور مستقیم “بالا” از مقررات و قوانین، بیش از نهادهای ایرانی، پیروی میکنند. عدم وجود یکپارچکی “رهبری” و “بالا”، بویژه در نظامهایی که “دستور” جای بیشتری از “قانون” دارد، شروع از هم پاشیدن نظام است. یک مورد مثال، و شاید مهمترین مورد این درهم پاشیدن، نیروهای سرکوب رژیم است، از بسیجی تا ارتش و پلیس. اهمیت عمیق ونمودوار سخنرانی آقای هاشمی در از هم پاشیدن کاخ پوک تبلیعاتی کودتا بود که دروغش آنقدر بزرگ بود که فقط برای مصرف داخلی تکرار میشد. این دیگر فقط آقایان موسوی، کروبی و خاتمی نیستند که از بهران سخن میگویند. شکستن سطح اطاعت و انسجام نیروهای نظامی یک پیروزی تعیین کننده است که برد و انعادش فراتر از اتخابات خواهد ر فت.
سوم: آقای هاشمی تئوری پوسیده و از کار افتادهی “توطئهی خارجیها” را تکرار نکرد و از معترضین بعنوان فرزندان ملت نام برد.
چهارم: حضور رهبران امروز جنبش، آقایان موسوی و کروبی، و صدها هزار نفر از آزادیخواهان بار دیگر به جنبش اجازه داد تا بار دیگر نیروی خود را ببینند و لمس کنند که با هم و متحد میتوانند کودتا را به عقب نشینی وادار سازند. چرا که آنچه که این جمعه گثشت یک عقب نشینی تمام عیار است. بر خلاف ادعای کودتاگران و اعلان قریبالوقوع تاجگذاری احمدی نژاد، مردم میبینند که نه تنها حرف آخر هنوز ناگفته مانده، بلکه کودتاگران مجبور به عقب نشینیهای تازه اند. اگر پشتشان به دیوار نبود، چه دلیلی میتواند اجازهی برگزاری خطبهی آقای هاشمی را، بویژه بعد از بخون کشاندن خیابانها، توجیه کند؟ دو هفتهی پیش تلویزیون با نمایشنامهی “اعترافات” مردم با به استفراغ را میداشت، امروز، در مهمترین خطبهی نماز جمعهی کشور، صحبت از آزادی زندانیان میرود. این عقب نشینی کودتا بیش از هزار سخنرای آتشین به جنبش اعتماد به نفس، نیرو و مومنتوم تازه میدهد.
سفر هاشمی به مشهد، استقبال گرم از وی، و اینکه ایشان دنبال حل بحران کشورند با بی اعتنایی کامل به “رهبر” (ک) همگی نوید یک تغییر تناسب قوا به ضرر کودتاگران میدهند.
علامت دیگر تغییر تناسب قوا: پس از سوختن دست احمدی نژاد، خامنهای به میدان آمد با خط و نشان کشیدنش (“فقط یک جان نا قابل دارم …!”) با سوختن دست او حالا نوبت به آخوند یزدی رسیده تا از “آقا” حمایت کند! بیچاره آقا! بعد از سوختن دست “رهبر” (ک) طفلکها مجبورند همهی نیروهای ذخیرهایشان را یکی یکی بیرون بیاورند.این عقب نشینی، هر چند آنقدر مهم است که احتمال دارد بازی را زیر و رو کند، به این معنی نیست که آقایان دیگر برگی برایشان باقی نمانده. به این نکته بعداً میپردازم.
باز علامت، و بیشتر از علامت، دیگری از شرایط تازه: آقای محمد خاتمی، که تغییر سبک کردار و گفتارش یکی از خبرهای خوش این جنبش بوده، بعد از خطبهی پیشگفته، که آنرا خواستهای “حد اقل” جنبش مینامد بمب تازهای به میدان میاندازد: رفراندوم!
پیش بسوی رفراندوم!
اهمیت این رفراندوم، هر چند موضوع پیشنهادیش، مشروعیت “حکومت” کودتایی است، به رفراندوم علیه خامنهای بدل میشود. اگر بلافاصله بعد از انتخابات عقب نشینی کرده بودند کارشان به اینجا نمیکشید. منتهی یکی از امتیازات جنبشهای مردمی همیشه این بوده و خواهد بود که “بالاییها” از جامعه جدایند و همیشه چند گام از واقعیت عقب هستند. این چند گام بدلیل ابلهی ویژهی “بالاییهای” ما به چندین گام تبدیل شدهاند
این هم یکی دیگر از “اولین”های رژیم جمهوری اسلامی است.
اینجا به شمارش علائم تناصب قوای تازه پایان میدهم و پیش از صحبت در بارهی گزینههای عملی جنبش، به گزینههای کودتا نگاه میکنم
کودتا موفق به آرام کردن خیابانهاشده و امید دارد با رهبران جنبش در پشت پرده و زیر تهدید جانی، مذاکره کنند. اگر موسوی و یاران ابتدا منزوی و سپس زیر فشار تسلیم شوند، خامنهای خود را اولین خلیفهی ایران مینامد و …این احتمال، حد اقل امروز، بسیار ضعیف است. جبههی موسوی، کروبی، خاتمی (و یاران) به نظر میرسد پاسخ این سؤال را داده باشد. گزینهی دوم بستن و به خون کشیدن دکان آزادی خواهان است، یعنی حرکت چند هفتهی پیش ضربدر صد! این یک خود کشی است که خیلی از دست راستیها حاضر به قبولش نیستند. این گزینهی حجیتیهایها، آخوند یزدی، احمدی نژاد… است
[…]
این نکات همهاش در بارهی مبارزهی بالاییها بود.آیا وظیفهی پایینیها فقط در درک و تحلیل حرکات بالاییهاست، این که تا اینجای مقاله سعی کرده بدست آورد، یا باید وارد عرصهی میدان شد؟ ریسک عدم حضور مردم در صحنه و موکول کردن سرنوشت مبارزه تنها به رهبران جنبش و نبرد پشت پردهی سیاسی چیست؟ گزینههای تازهی عمل مردمی کدامند؟
[…]
بدلیل دسترسی محدود به کامپیوتر نه وقت تمام کردن مقاله را دارم و نه حتی وقت بازخوانی و تصحیحش را. اشتباهاتم را با کرامت خودتان تصحیح کنید و اگر به سلیقهی شما این دو کلمه لیاقت طرح و بحث در بین عزیزان را دارند، اینور و آنور پرتابشان کنید.خدا را چه دیدید!
تا بعد!
رضا هیوا
۲۰ ژوئیهی ۲۰۰۹